یادداشت
یادداشت

یادداشت

نخ ها ...

پینوکیو مرد! می دونم که این مرگ برگشت پذیره. منم دست کم یکی از اقتباسهایی که از پینوکیو شده رو دیده م و کتاب توی دستم هم هنوز کلی فصل نخونده داره. ولی اگه واقعا همین جایی که میگن نویسنده می خواسته قصه رو تموم کنه تموم میشد! سرد، تاریک، خشن و بی رحم. کمک به دیگری باعث شد پینوکیو گرسنه بمونه؛ اعتماد یه بار باعث شد از سرما بلرزه و بار دیگه تا مرگ پیش رفت؛ آب بهش سرما داد و آتش اون رو سوزوند و پاهاش رو ازش گرفت؛ دوستی باعث شد تهدید به مرگ بشه؛ پول، براش بدبختی آورد، درست مثل عشق(عشق پدر و فرزندی).پینوکیو با دهن باز از درخت آویزون و بی حرکت مرد: یه عروسک خیمه شب بازی که کسی میل به تکون دادنش نداره؛قصه ای برای تعریف کردن باهاش نداره؛ و تماشاگری که بهش بخنده رو نداره. حتی گنجه ای برای اینکه اون رو توش قایم کنه هم نداره. مثل امید که قبل از پینوکیو مرده و حتی تابوتی نداره که توش بره؛ فقط خونه ای با درهای همیشه بسته داره برای فریبِ زنده ها. 

پینوکیو تا آخر بخش پونزدهم یکی از سیاه ترین داستانهاییه که هر کسی تو عمرش میتونه خونده باشه...

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد