یادداشت
یادداشت

یادداشت

وقت

آن چه گذشت...


یه خانمی هست به اسم ماه آفرید


که ایرج برو مهر بسیار داشت               قضا را کنیزک ازو بار داشت


فریدون خبرِ وجود داشتن بچه ایرج رو که میشنوه کلی خوشحال میشه و به خودش امید انتقام میده که البته این بچه دختر میشه و دختر خوب هم که زره و کلاهخود نمیپوشه و گرز و شمشیر بر نمیداره و سوار اسب نمیشه بره انتقام پدرش رو بگیره! دختر خوب بزرگ میشه، ازدواج می کنه و یه پسر خوب به دنیا میاره. همین کاری که ایشون می کنه و اسم این پسر رو میذارن منوچهر.


جهان بخش* را لب پر از خنده شد             تو گفتی مگر ایرجش زنده شد


و خودش شخصا مراحل رشد منوچهر رو تحت نظر می گیره.


چنان پروریدش که باد هوا         برو بر گذشتی نبودی روا


خبر هم که همین جوری توی خونه نمیمونه که!


بسلم و بتور آمد این آگهی                که شد روشن آن تخت شاهنشهی


میگن چی کار کنیم چی کار نکنیم؟ یه نامه عذرخواهی بنویسیم واسه فریدون و طلب بخشش کنیم. می نویسن و میدن دست پیک ببره برای فریدون.


___

* یعنی همون فریدون خودمون


ادامه دارد...

نظرات 2 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 18 آبان 1395 ساعت 12:58 http://www.i-write.blogfa.com

یه پدرام نامی هست تو سایت کاوچ سرفینگ که هرازگاهی ایونت های شاهنامه خوانی برگزار میکنه تو تهران. و انصافا هم خوب میخونه. از شاهنامه که مینویسی هربار یاد ایشون می افتم. میگم اگه تهرانی شاید برات جالب باشه.

پ.ن: چرا من اغلب راجع به خود محتوای پست هات هیچی نمیگم به جای این حواشی؟ :))

احتمالا فکر می کنی چقدر عصبانی میشه اگه ببینه با این لحن کسی از شاهنامه حرف میزنه!!
مرسی از معرفی و به فکر بودن.

شاید چون محتوا وزنی نداره در برابر حواشی

من چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت 20:43

نه اتفاقا :)) حس کردم جفتتون از مدل هم خوشتون بیاد برا همین معرفی کردم اصلا.

یا هم عدم تسلط من به محتوا رو میرسونه!



ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد