یادداشت
یادداشت

یادداشت

روزِ نو

گوشِ حرف های من، در من؛ عینِ خودشان. 

صدایش می کنیم مدرنیته.



Manhattan (Woody Allen)-1979

بقیه خود

درباره افاده ای ها(وودی آلن) برای سه شنبه های تمرین نقد و نگاه


معمولا به برخورد با "خودفروشی"(همین طور در بعد واژه)، تصویر صریحی در ذهن مخاطب به وجود می آید: موجودی از دسته آدمیان، از جنس مونث که بدن خود را در اختیار دیگران قرار می دهد. این که چرا ذهن مخاطب تمایلی به تجسم نوع مذکر ندارد بماند برای داستانی که این یکی بعد ماجرا را مورد توجه قرار می دهد؛ اما چرا "خود"، فقط تن را مجسم می کند؟ اشکال، مسلما از کلمه "خود" نیست که از میل و انتخاب و توان مخاطب برای درک این کلمه است. "افاده ای ها" به این نقص ادراک می پردازد. در این داستان، مردم (همچنان از جنس مونث)، نیمه فراموش شده "خود" را می فروشند. نه که این نوع خرید و فروش زاییده این داستان باشد و ما به ازای خارجی نداشته باشد و وارونگی رخ داده باشد. داستان، فقط این خرید و فروش معمول و این نیاز انسانیِ پنهان زیرِ سایه نیازِ سهل الوصول تر و نمایشی تر(از این جهت که صاحبِ act است) را با خالی کردنِ زمینه از هر چیزِ دیگر-یعنی همه آن چیزهایی که مانعِ درکِ کلِ "خود" در ترکیبش با "فروش" می شوند- برجسته کرده است. 

میرا

گاهی به آنی هال(وودی آلن) برای سه شنبه های تمرین نقد و نگاه

"آنی هال" مثال نقضی است برای هر آن کس که گمان میکند پر دیالوگ بودن فیلمنامه به تولید نمایشنامه ای رادیویی ختم خواهد شد تصویربرداری شده برابر پس زمینه هایی سرگرم کننده تر از استودیوی صدا. کافی است لحظاتی چشمهاتان را ببندید و فقط بشنوید. گفتگوهای "آنی هال" شما را به هیچ کجا نمی برند، حتی به درون قصه. شما به پس زمینه، لباسها، شمایل و حالات بازیگران دیالوگ دار و بی دیالوگ، اصلی و فرعی و حتی صرفا پر کننده صحنه احتیاج دارید تا به درکی از آن چه می گذرد برسید.حتی و به ویژه هرجا که شخصیت رو به شما(تماشاگر) می کند و فقط حرف می زند. وقتی که شخصیت چشمهاتان را جستجو می کند و می شود تماشاگرتان. در این زمان اگر چشمهای شما بسته باشد، رویتان را برگردانده باشید به سوی خروجی سالن سینما، صفحه تلفن همراهتان، کتری توی آشپزخانه یا باران پشت پنجره یا ... شخصیت نگاهتان را از دست می دهد، با صفحه شفاف بینتان حرف می زند، شما و فیلم باهم می میرید و کلمات معلق می مانند. چنین اتفاقی برای نمایش رادیویی نمی افتد، حتی اگر شنونده اش اتاق را ترک کند یا به خواب برود. نمایش رادیویی در جستجوی شنیده شدن نیست، حیات از خوانده شدن می گیرد؛ مخاطبش مجری اوست.


Annie Hall(Woody Allen)-1977

ساختن

مهم نیست شخصیتتان می تواند یا نمی تواند. همین که می خواهد* کافی است: شما یک قصه دارید. تعریفش کنید!


 

Alice (Woody Allen)-1990


* "خواستن" همیشه به فتح قله های موفقیت با هر تعریفی که شما و مجلات هدایتگرتان از این کلمه (برای کسانی که حافظه کوتاه مدت ضعیفی دارند تصریح کنم که همان موفقیت را می گویم.) دارید و داشتن و انباشتن هرچه بیشتر هر آنچه در مالکیت شما و همسایگانتان است(مثل مرغ و غاز)، نیست. مرگ هم خواستنی است، از دست دادن هم، باختن هم، نداشتن هم، کلی نخواستنی های دیگر خیلی از شماها هم.

 

هویت

دو بار وسط باز تماشای "آنی هال" خوابم برده و هنوز این تماشا به تَه نرسیده (و کی می دونه چند تا خواب دیگه تو پیشونیِ این تماشا نوشته شده!). شاید...فقط شاید این جز خستگیِ من کمی هم از معجزه نبودن فیلم خبر بده؛ شایدم نده ولی خب من تاییدی می گیرمش بر شناختنِ وودی آلن با "رز ارغوانی قاهره" و نه با شناسنامه ی شناس تَرِش!


 

Annie Hall(Woody Allen)-1977

The purple rose of Cairo(Woody Allen)-1985