از همان اوایل که به طور جدی با سینمای عامه پسند هند یا همان فیلم های ماسالا آشنا شدم، جای خالی جکی چان را توی این سینما حس می کردم. اگر قدرتی داشتم که یعنی یک عالم پول و یکی دو تا آشنای گردن کلفت بین سران قبایل بالیوودی، حتما ترتیب فیلمی با جضور سلمان خان و جکی چان را می دادم. البته اگر ماشین زمان هم می داشتم این ترتیبات را دهه 1990 اتخاذ می کردم. که خب هیچ کدام را نداشته ام تا به امروز. حالا یک کارگردان هنگ کنگی زحمت کشیده و سینمای عامه پسند هنگ کنگ و هند و آمریکا را به هم پیوند داده و معجون "کنگ فو یوگا" را از آن بیرون کشیده و یک جاهایی به این آرزوی من نزدیک شده،البته از راه خیلی دور! او هم مثل همه بیگانگان دیگری که با پس زمینه هندوستان فیلم ساخته اند، نگاهی کاملا توریستی به این کشور دارد. توریست ها با هم فرق دارند و نگاههایشان هم با هم فرق دارد اما در هر صورت جز لایه ای سطحی هیچ کدامشان هیچ نمی بینند. حتی ژان رنوار در "رودخانه" هم در حد توریستی که مطالعاتی درباره هند داشته باقی می ماند. زیرکی او تنها اینجاست که داستانش را با انگلیسی های توی هند روایت می کند و نگاه بیرونیش این طور توجیه می شود. نگاه این دوستان هنگ کنگیمان اما می ماند در حد همان چند گشت نیم روز شهری با راهنما و بدون ناهار که البته این ها هم توجیهش را دارند و شخصیت هایشان واقعا توریست هستند و اولین نگاه را دارند به هندوستان می اندازند و خب سوار فیلم هم می شوند و توی قلعه هم می روند و ... . ولی این آن خوابی نیست که من این 7 ساله دارم می بینم. هنوز باید صبر کنم و آرزو که تا قدری چالاکی در این دوست کنگ فو کارمان باقی است یکی از ماسالا سازهای حسابیِ هندی با نگاه وطنی بیاید و این خطر را بپذیرد که یکی از سوپراستارهای فیلمش را از بیرون بیاورد و کلی پول را به جای جیب یک خان در جیب یک چان بریزد و سود کمتر ببرد از فروش نامطمئن محصول نهایی!
kong fu yoga(Stanley Tong)-2017
نگاه کن
زیر هر نوری، توی هر گوری
نه تن به تن،
نگاه به نگاه
تاریخ در تولد مدام است
The Grandmaster(Wong Kar Wai)-2013
با خودمان که صادق باشیم، اولین هدفمان از خواندن داستان، تماشای فیلم، شنیدن موسیقی، تماشای تابلوی نقاشی، رفتن به تئاتر، خواندن شعر و ...، سرگرم شدن و تفریح است؛ گاهی این میانه چیز دیگری هم دستمان را می گیرد و لذتمان عمق بیشتری می گیرد و سرِ گرم شده مان به کاری هم می آید و .... اولین هدف سازندگان هم همین است پس. آن ها که بالاترین اهداف معنایی و مبارزاتی را دنبال می کنند و سنگین ترین رسالت ها را برای خود قائلند و مقدس ترین وظایف را از مخاطبانشان می طلبند هم اول جلبِ ایشان و در واقع، تولید و حفظ آن مخاطب را مقصد می گیرند.
"پیش از زمستان" فیلم بی رسالتی است که با داستانِ خوش تراش و بازی های خوب و لوکیشن های فکر شده و طراحی چهره و لباسِ مناسب و ... به مخاطبش احترام می گذارد و احترام متقابل، در نتیجه تماشای با هوشِ او را به دست می آورد. دستاوردی کافی برای امروز، نه فردا و فرداها.
Avant l'hiver/Before the Winter Chill (Philippe Claudel)-2013
با تمام وجود احساس می کنم آقای ارشاد کمیل* بابت کنار هم گذاشتم این 8 کلمه شایسته تقدیره:
Upar Allah niche dharti/Beech mein tera junoon
یعنی : بالا خدا، پایین زمین، بینشون جنون تو
sultan(Ali Abbas Zafar)-2016
لازم نیست به خدا اعتقاد داشته باشیم تا این ترکیب کلمات مفهوم قابل احترامی پیدا کنن، فقط کافیه مطلع باشیم که عده ای به خدایی معتقدن و او رو "upar"(بالا) می بینن و عده ای دیگه هم با تکیه بر زمین و هرچه در او هست با اونها اعلام مخالفت می کنن(بگذریم از این که به واقع مخالف هستن یا نه؟). "تو" رو هم که لابد بلدیم انسان بفهمیم!
____
* سراینده این ترانه
مدت هاست روش های نفوذ به عمق شخصیت ها و وتعمق در هستی و استفاده ابزاری از جنون و جریان سیال ذهن، همراه با قرن و مخاطب تغییر کرده است. خبرش دیر به جهان سوم می رسد!
Seven Psychopaths(Martin McDonagh)-2012
فیلم از سطح هیچ چیز عبور نمی کند و به هیچ عمقی دست پیدا نمی کند؛ نه در روایت های عاشقانه اش، نه در بخش رمزگونه اش و نه در حرارت مبارزاتی اش. حاصل جز تکرارِ خبر گونه سلسله ای از حوادث نیست و هیچ گونه هیجانی در مخاطبش نمی شود. رابطه بین فیلم و مخاطب، مثل رابطه تولید کنندگان(نویسنده، کارگردان، تهیه کننده، بازیگر، آهنگساز و ...) با فیلم، یک رابطه تجاری صرف باقی می ماند و بس. حتی موسیقی که بناست با به رخ کشیدنِ خود، روی احساس مخاطب دستی بگذارد و دستاوردی داشته باشد هم درست به همین دلیلِ حضورِ پررنگ و پوشاندنِ صدای صحنه که نقطه اتکای داستان و محورِ همه چیز است، کارکردِ عکس پیدا می کند و به قطع ارتباط او با فیلم منجر می شود.
The silent war( Alan Mak and Felix Chong)-2012
این فیلم قرار است نفس گیر و جذاب و غافلگیر کننده باشد که نیست چون نه فقط فرمول که کل داده ها را تکراری انتخاب کرده است. قرار است سردی شرقی و کمی نگاه فلسفی داشته باشد که ندارد بابت پابندی به گرمیِ تفریحات غربی با اسباب بازی شرقی.
misconduct(Shintaro Shimosawa )-2016
مضمون انسان دور افتاده از تمدن و هم نوعانش از مضامینِ محبوبِ همیشگیِ هنرهای روایی بوده و هست؛ انگار که ذهن آدمی همیشه در نگرانی و هراسِ احتمالِ این رخداد باشد و برای رفعِ این نگرانی تصویرش کرده باشد تا از بِینش ببرد: بر این تنهایی و دوری پیروز شود و باز به جماعت و تمدن برگردد. "مریخی" هم یکی از این تصویرسازی هاست. با یک پیامِ همبستگی و بی مرزیِ اضافه. چیزی مثل سس کچاپ، جهانیِ جهانی.
The martian (Ridley Scott)-2015