" سینما پارادیزو" را وظیفه شناسانه دوست داشته ام، "افسانه 1900" را صمیمانه. با "باریا" و " تشریفات ساده" گاهی وقت گذرانده ام و خاطراتی داریم خوش. اما جوزپه تورناتوره یک دوست نیست و کنجکاوی باقی مانده است به خاطرِ غیر از این هایی که "حال همه خوب است*" یکی از آن هاست. سفر اکتشافیِ پیرمردی به درون سرزمین و درونِ خانواده اش با بیرون رفتن از زمین و خانه اش. کسل کننده بودنِ پیام آوریِ فیلم و رقتِ پیام را چشمانی که بزرگیشان برابرِ چشم های ما معرفِ ناتوانیشان است از دیدن، موسیقیِ شوخِ انیو موریکونه، بعضی لوکیشن های خارج از عادت برای تماشای ایتالیا و یک آنتن دزد تضعیف می کنند: نجات دهندگانِ ما!
everybody"s fine/stanno tutti bene (Giuseppe Tornatore)-1990
_____
* بعدها آمریکایی ها این فیلم را بازسازی کرده اند به همین نام به دستِ کرک جونز نامی و با رابرت دنیرو به جای مارچلو ماسترویانی. دیده شدنش توسط شما ممکن تر است تا توسط من!
منتقدین صاحب نام می گویند مادادایو فیلم خوبی است چون پیرمردی قبل از مردن آن را درباره پیرمردی قبل از مردن ساخته و فیلم ساختن را کنار گذاشته است. من چون نه منتقد هستم و نه صاحب نام می توانم نظر دیگری داشته باشم و به همین دلیل که پیرمردی تلاش کرده است خودش را دوست داشته باشد و به دیگران هم تکلیف کند، از نظر مضمونی فیلم را نپسندم؛ به دلیل کش دار و ایستا و سخنرانی محور بودنِ حرکت، از نظر ساختاری نپسندمش؛ و به دلیل تعامل باورناپذیرِ جهانِ خیالیِ نویسنده در جهانِ واقعی که به عنوان قابِ وقوعِ خیالاتش انتخاب کرده با قهرمانش از جنبه ایدئولوژیک نپسندمش؛ و به دلیلِ پس زمینه نوستالژیک از کارنامه حرفه ایِ فیلمساز و خیره شدن ها و ستودن های قاب بندی ها در خدمت داستان های ساده ای که عمق از شیوه روایتی کارگردان(نه نویسنده-حتی در صورت یکی بودن) می گرفتند در ارتباط حسی با آن شکست بخورم. مختصر، من قادرم این آخرین اثر فیلمساز را نزول بدانم نه اوج؛ گیرم لذت های نقطه ای ببرم از پایان بندی، از گربه ای، از جمله ای، از قابی، از ایده ای ولی نه از madadayo (به معنی "هنوز نه") ای. من، به عنوان یک هوادارِ یک قهرمان شاید دوست تر داشتم او را بی وصیت نامه اش به خاک بسپارم تا بتوانم زیر خاک بودنش را از خاطر ببرم با یک abayo (به معنی تقریبی "میبینمت". اصطلاحی که فیلمِ یوجیمبو* را خاتمه می دهد، از زبانِ رونینی که دیگر یوجیمبو نیست و شهر و فیلم را ترک می کند).
Madadayo(Akira Kurosawa)-1993
__________
* به معنی "محافظ"؛ رونین ها برای تامین معیشت، به عنوان یوجیمبو به استخدامِ خانواده های غیر نظامی در می آمدند و خب، بیشتر آدمکشِ شخصی رئیس این خانواده ها بودند تا محافظ (به این دلیل ساده که سامورایی ها حق/اجازه کشتن داشتند.چیزی که خانواده های غیر نظامی از آن محروم بودند!)
در madadayo گربه ای هست به اسم نورا؛یعنی ولگرد(به زبان فیلم و آدمهایش که ژاپنی است).روزی از نا کجا می آید(همان جا که همه ولگردها از آنجا می آیند) پیش استادی، می ماند و روزی به ناکجایی می رود.استاد و شاگردان و آشنایان و غریبگان همه جا را می جویند ولی گربه در ناکجا می ماند.در inside Llewyn Davis هم گربه ای هست.دست بر قضا شکل و شمایلش عجیب به نورا می ماند. دست بر قضا مالکش استادی است. دست بر قضا غایب می شود.دست بر قضا می جویندش و نمی یابندش. جای نورا دیگری باز هم از ناکجا می آید:سیاه؛ نامی آلمانی می گیرد که از یاد می رود و دیگر تلفظ می شود؛ و می ماند و می میرد(احتمالا می میرد و می ماند). گربه انگلیسی زبان ها اما به جایش بر می گردد.مثل خیلی ها که جاهایی دارند که بهشان داده شده(محل کاری، نقشی اجتماعی، نیمکتی در پارکی، لحظه ای در گذشته ای،…) و به آن بر می گردند. مثل لوین دیویس بیرون از inside ش! این گربه هم نامی دارد؛ سمبل همه برگشتنی ها(به دست توی پرانتز تقدیر): اولیس.
Madadayo(Akira Kurosawa)-1993
Inside Llewyn Davis(Joel & Ethan Coen)-2013
زن را معمولا انسان نمی فهمند که با(به وسیله) او بشود از انسان و متعلقاتش (مثل دردهایش،زخم هایش، طعم هایش،..) گفت. پس داستانِ تکراری را یک بار هم مردانه باید گفت اگر فهمیده شدن خواسته ای باشد.