راه پیشرفت فقط از یک جا می گذرد: از «چشم». نه آن که در سر دارید، آن یکی که بر زبان دارید. می خواهید دکتر، مهندس،آشپز، خیاط، نویسنده، کتاب خوان، فارغ التحصیل، آزاد، اوستا(بر وزن روستا) یاهر چیز دیگری بشوید که شدنش یک قدم بعد از این جاست که هستید،لازم نیست بروید از یک جایی یک سی سال بردارید تا درش(برای آنان که وقتشان ارزشمندتر از صرف شدن برای فهمیدن زبان فارسی است عرض کنم که این «ش» جای آن «سی سال» آمده است که به خاطر «یک» پیش از خودش باید مفرد محسوبش کنید چون نویسنده آن را واحد دیده) بسی رنج ببرید. بلکه باید همتان(هم به فتح ه+کسره+تان) را بگذارید کنار غمتان و یک رئیسی اربابی چیزی برای خودتان جور کنید تا امر بفرماید و شما چشم بگویید. به طرفه العینی شما از آن عقب مانده ای که بودید به پیشرفته ای که هستید تبدیل خواهید شد.