به راحتی می شود بدون دیدن "فروشنده" مُرد. البته می شود رئالیسم را از رویش درس داد تا مدت ها؛ اما 50 سال بعد از امروز، فقط قرار گرفتنش در فهرست مجسمه دارها باعث به یاد آوردنش خواهد شد و نه تبلیغاتِ دهان به دهان و قلب به قلب و چشم به چشم و نقد به نقد. "فروشنده" سرگرم کننده است؛ مد روز است؛ ریتم مناسبی دارد؛ بازیگران خوش قیافه و پرتوانی؛ می فروشد. سوال دارد و پس مدتی ماندگاری. شعار دارد پس هواخواهِ سینه چاک و دشمنِ خون ریز و باعث اتحاد و نقل مجالسِ شبهِ گروهک ها. اما با سوالِ جدید، سرگرمی جدید، مد جدید و شعار جدید جایش را فورا به خون تازه خواهد داد و فاقد آن "یک چیز دیگر"، آن "wow factor" و آن "آن" است که پرزور تر از سال ها و بلندتر از شکاف بین نسل هاست.
توضیح واضحات:این کلی گویی است. یادداشت شخصی است. نقد فیلم نیست که باید مستند باشد و تحلیل گر.
فروشنده(اصغر فرهادی)-1395
من راستش حتی نمیتونم به صراحت بگم که این فیلم رو دوست داشتم یا نه، نظر کارشناسانه ندارم به هیچ وجه فقط دو تا حس داشتم، یکی اینکه بازیگراش خیلی خوب بازی میکردن انقد که میتونستم باهاشون تو حس هاشون شریک بشم و درکشون کنم و اون یکی استرس بود، کل زمانی که فیلم رو میدیدم استرس داشتم و بعد از تموم شدنش دیگه هرگز دلم نخواست دوباره حتی دو دقیقه ش رو تماشا کنم .
گمونم معنی استرست اینه که فیلم کارش رو خوب انجام داده و فضاسازی موفقی داشته.