تمامی "عامه پسند" یک توهم است. یک توهم هالیوودی. یا با این مساله کنار می آییم و تا به پایان داستان می رویم و با خودمان تحلیل های روان شناختی می کنیم(چه سواد دانشگاهیش را داشته باشیم و چه نه)؛ یا با آن کنار نمی آییم تا هر جای داستان که شد(گیرم تا همان پایان) کشان کشان می رویم و به خودمان دری وری می گوییم که چرا یک کتاب ارزش دستمان نگرفته ایم. توهم هالیوودی پر است از مزخرفات پر زرق و برق، تمامی خواسته های بشر در مبتذل ترین شکل ممکنشان مشترک بین کارتن خواب و پنت هاوس نشین، دانشمند هسته ای و زباله جمع کن و هر دو قطبی که بلدید و تمایل دارید که سر هم کنید؛ و به هر حال بینشان قرار می گیرید!
Pulp هجو رمانهای پلیسی با استفاده از خودِ ژانر توسط نویسندهایه که میدونه داره میمیره و از این مرگ حالش گرفته است ولی باید باهاش کنار بیاد.
اگر ترجمۀ فارسیِ پیمان خاکسار رو خونده باشین، طبعاً کتاب نمیتونسته ارزشمند باشه، چون خاکسار حتی اونقدر شعور و دانش نداشته که بدونه این رمان هجوه و بهمثابۀ رمان پلیسی جدی ترجمهاش کرده.
اتفاقا میخواستم از بدیِ ترجمه خاکسار هم بنویسم البته نه به علت مورد اشاره شما. من بیشتر فکر می کنم در ترجمه زبان خیابان به مشکل خورده چون این زبان معادل فارسی نداره و مترجم باید زیاد زحمت بکشه تا جوری معادل سازی کنه که هم اون فضا حفظ بشه و هم زیادی به دری وری گفتن نیفته. خاکسار دچار هر دو مشکل شده.
اول فکر کردم داری در مورد فیلمه صحبت می کنی.چون اینایی که می گی:توهم هالیوودی پر است از زرق و برق.من رو یاد فیلمه می اندازه
خب اونجا هم هست. اینجا ولی قضیه یه کم مالیخولیایی تره.