یادداشت
یادداشت

یادداشت

همزاد همه

آن داستان هایی را که می گویند داستایفسکی تحت تاثیرشان، حتی به تقلیدشان، "همزاد*"ش را نوشته است نخوانده ام و پس فقط خود "همزاد" را می بینم، تک و تنها؛ و این دادنِ جنبه فیزیکی به دوگانگی و فروپاشیِ شخصیتی، تجربه ای موفق و جذاب به نظرم می آید و در زمینه آن واقع گرایی که نزد داستایفسکی و نوشته های آشناترش می شناسیم، فضایی غریب و به یادماندنی خلق کرده است. آداب و رسوم و سلسله مراتب دست و پا گیر روسی و آب و هوای پترزبورگ هم به کمک نویسنده و مضمونش آمده و دنیا را برای انسان، که اینجا در قالب آقای گالیادکین ظاهر شده، بسیار تنگ و سرد کرده است. گالیادکین، کهتر و مهتر، با شدت و ضعف در هر آدمی زاده عصر صنعتی پنهان و پیداست. این که بعد از این همه گذشتن از روزِ نوشته شدن "همزاد" و از صنعتی شدنِ جهان، ما آدمی زادگان هنوز هم در آستانه همان فروپاشی هستیم و اصلا این که هنوز در آستانه ایم و از آن عبور نکرده ایم و مثل همان پیچ یا مهره ای که هستیم، سخت و خشک و وظیفه شناس و بی دردسر نشده ایم، عمر حیات و زمان بر و تدریجی بودنِ تکامل و انقراض را یادمان بیاورد شاید! 


فقدان

یاروسلاو ایلیچ شروع کرد از تزویر مردم به طور کلی حرف زدن و از بی ثباتی کار دنیا و خودپسندی مردم، و حتی فرصتی یافت که در خلال حرف هایش از پوشکین نیز با بی اعتنایی بسیار زیاد یاد کند و از روابط انسانی با لختی بدبینی حرف زد تا جایی که سرانجام به دورویی و نابکاری اشخاصی اشاره کرد که خود را دوست می نامند، حال آنکه دوستی راستین در جهان وجود ندارد. خلاصه این که یاروسلاو ایلیچ متفکر شده بود و بر مسائل باریک داوری می کرد. اردینف با گقته های او مخافتی نکرد، اما اندوهی شدید و وصف ناپذیر در دلش افتاد؛ گفتی بهترین دوستش را به خاک سپرده باشد.


بانوی میزبان(فیودور داستایفسکی)-ترجمه سروش حبیبی