گرچه فیلم نوآر یکی از ژانرهای نامی و شناخته شده سینماست و کمتر کسی در تشخیص نمونه هایش دچار اشتباه می شود، تعریف مخاطب ها از آن متفاوت است. مثلا برای شمایی که عللاقه مندش نیستید فیلم نوآر یعنی فیلم گانگستری و داستان پلیسی و قدری بکش بکش و صدای اسلحه و زور بازو و امثالهم. خب همین هم هست. از منی که علاقه مندش هستم بپرسید یعنی همان که اسمش می گوید: سیاه؛ سیاهی؛ تاریکی؛ ناپیدایی؛ ندیدن؛ یا دیدن و نشناختن؛ و نه فقط همین ها. سیاه، خیلی بیشتر از این را هم در بر می گیرد، خیلی کمتر را هم؛ مثلا همان کبودیِ پای چشمِ کتک خور که در تعریفِ شما هست. یکی از راه هایی که شخصیت اصلی، ضد قهرمانِ کلاسیک، این سیاهی را همه جا با خود به همراه داشته باشد این است که برود زیر یک کلاه. کلاه، یکی از پر تکرارترین و محوری ترین عناصر فیلم نوآر است چون می تواند یکی از مهمترین نیازهای این ژانر را تولید کند: سایه. سایه ای که با شخصیت ها به همه جا می رود و آن ها را از روشن دیده شدن حفاظت می کند. ژان پیر ملویل، فیلم کاملی را به این وسیله اختصاص داده است. فیلمی به نام "کلاه"؛ کلمه ای که به تصریحِ عنوان بندی فیلم، فرانسوی ها برای اشاره به خبرچین به کارش می برده اند(می برند شاید): طرف اعتماد دو گروهِ متخاصم. کلاه یعنی یک چهره پنهان ، یعنی سایه یک شک، یعنی" nobody knows anybody, not that well!" : ترجیع بندِ "تقاطع میلر" که پرواز و بعد فرودِ کلاهی، زمینه عنوان بندی اش را می سازد. در طول فیلم می فهمیم که این تصویر آغازگر، کابوسِ شخصیت اصلی(تام) است: از دست دادنِ کلاه. بیرون آمدن از زیر سایه اش و پیدا شدن!در دو مقطع هم به لوکیشنِ این کابوس بر می گردیم: بار اول برای اینکه تام، شرط انتقالِ بین دو دسته متخاصم یا شرطِ جا به جاییِ قدرت از این به آن را به جا بیاورد و بار دوم برای تعبیرِ کابوس و برداشته شدنِ کلاه و پیدا شدنِ چهره واقعیِ او. کلاه از سرِ او می افتد، محتویاتِ پنهان در معده اش بیرون می آیند و مرد سلاح به دست (و تماشاگر) گمان می کند که پرده کنار رفت و دیگر somebody knows somebody و چهره تامِ وفادار به یکی از دو گروه بر آن دیگری روشن شد و کابوس تعبیر شد. فقط وقتی که تام هم مثلِ بلوندیِ "به خاطر یک مشت دلار" و گویاتر مثلِ رونینِ* "یوجیمبو" به سوی آبه سوی آینده نامعلومش راهی می شود می فهمیم که چهره واقعیِ شخصیت بر خود او روشن شده بود در تقاطع میلر.
Le Doulos (Jean-Pierre Melville)-1962/ Miller's crossing(Joel Coen)-1990
____
* گویاتر از آن جهت که رونین، سامورایی بی ارباب است و تام از خودش ارباب زدایی می کند در این لحظه.
منم از طرفداران فیلم نوارم...
به نظرم اگه بخواد تو فیلم تقاطع میلر چیزی برای بعداً در یادم بمونه یکی همین صحنه ی کلاه هست، یکی هم جایی که تام گلوله رو شلیک نکرد.
یه طرفدار نتایج مسابقه رو از اخبار میگیره، یکی دیگه آبونه میشه کل فصل رو با شال و پرچم و کلاه میره استادیوم و شعار میده و ...
ولی من باید فکر کنم ببینم کجای تقاطع میلر ممکنه یه روزی از یادم بره...
سلام
یادداشت خوبی بود. لذت بردم؛مرسی.
سینمای "ملویل" رو خیلی دوست دارم. اما این "کلاه" رو ندیدم.
یه سوال:
به نظرِ شما، میشه فیلمِ "بیخوابی" نولان رو هم نوآر دونست؟
"departed" رو چطور؟
سلام.
نوش جان.
منم همین طور. و راستش کلاه رو بیشتر از بقیه فیلمهاش دوست دارم.
نظر من که نظر یه آماتوره اینه که فیلم اسکورسیزی رو میشه نئو نوآر دونست ولی گمونم بی خوابی رو نشه.
+جالبه که هر دو فیلم مورد اشاره شما بازسازی عامه پسندتر فیلمهای سیاهتر غیر امریکایی هستن..