درباره کلاه(ژان پیر ملویل) برای سه شنبه های تمرین نقد و نگاه
مردی راه می رود و دوربین همین طور که به عقب می رود و فاصله اش را با او حفظ می کند، تماشایش می کند. در میانه راه، دوربین نظری به آسمان می اندازد: آسمان، پشت میله های افقی و عمودیِ تعبیه شده در سقف است. این میله ها یا بهتر، خط های افقی و عمودی، تا پایان، بیشترِ لوکیشن ها را احاطه کرده اند: به شکلِ نزده پله ها، تیرهای چراغ برق، کرکره پنجره ها، یا سایه هایشان، رادیاتورِ توی اتاق یا حتی کت و شلوارِ بازپرس پلیس و آرایش چهره زن. در برابرِ این نمایشِ نه چندان پنهانِ اسارت، نمایشی هندسی از رهایی هم داریم :به شکل دایره و خطهای منحنی که از پیکر زن آغاز می شود، در گردیِ لوله اسلحه به تکامل می رسد و در آینه ای که اجازه ورود به هیچ کدام از خط های پر کننده محیطش نداده است و در نهایت، کلاهِ بی سرِ سلین تجلی می یابد. شاید اگر روح ژان پیر ملویل را اینجا حاضر داشتیم، داشت قاه قاه می خندید که او فقط از شکل و شمایل این چیزها خوشش می آمده یا مثلا به تصادف و سر صحنه، از روی ناچاری و به ترمیمِ کمبودی، هر کدامشان ظاهر شده اند؛ اما بعید است این روح راه راه بودنِ پرده کرکره و گرد بودنِ کلاه و امکان این برداشت را رد کند و بابتش رو ترش کند، نه؟
Le Doulos (Jean-Pierre Melville)-1962