مدرسه

تا همین چند روز پیش، "داستان زاتویچی" فیلمی بود که من را با تاریخ و طبقات اجتماعی ژاپن و فرهنگش آشنا می کرد و دو فلسفه متفاوت را روی باریکه ای معلق بین هر دویی در نبرد تن به تن گذاشته است. الآن اما فیلمی است که "واشی" را به جمع "من" هایی که می شناختم  اضافه کرده و تنوعشان را بالا برده و درباره شدتِ گوناگونیِ ضمایر ژاپنی روشنم کرده است! فیلم ها، بهترین معلم های زبانی هستند که می شود شاگردیشان را کرد. معلم هایی که لقمه هایی که قورت داده اند را بالا نمی آورند تا شاگردان فقط مختصر نوشخوارشان کنند، از تعلیم گیرنده کار می کشند و انتخاب لقمه و میزان جویدن و شکل هضمش را به عهده او می گذارند.  گاهی بعضی از درس های این معلم ها آن قدر شیرین (یا هر مزه مطلوب دیگر) است که فراموش نشدنی است و معلم و درس را مترادف، در ذهن ماندگار می کند. زیاد دارم از این معلم ها، متکلم به انواع زبان ها... هر درسشان را به کسر ثانیه ای داده اند، انتقال اثرش اما یادداشتهای طولانیِ پر کلمه می طلبد؛ ناکام!



the tale of Zatoichi/ Zatoichi monogatari(Kenji Misumi)-1962

نظرات 7 + ارسال نظر
سینوش جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 23:07

به گمونم فیلم تنها روش طی الارضه!
شمشیرتو بالا بگیر به زودی مبارزه خونینی در پیش داریم

یا یکی از بهترین روشها..
شمشیر تیز و براق آماده است. همین الان از تماشای اولین وضعیت بشری دارم میام..

سینوش جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 23:31


من سفارش دادم احتمالا آخر هفته میرسه دستم 40 تا فیلمه

Wow!!
توش چیا هست؟... من برم کمبودم رو جبران کنم..

سینوش جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 23:43

اکثرا فیلمهای خودتن
زاتوچی ها کلا
samurai rebellion
Samurai I- II-III میفونه بازی میکنه
Kwaidan
The Human Condition I-II-III
Simon of the Desert
I Live in Fear
Hell in the Pacific
Donzoko 1957
...

زاتویچی های من گمونم یکی دو تا کسری داره. یه بابایی می گفت تو تنها کسی تو خاورمیانه ای که زاتویچی میبینه! حالا انگار قراره بشیم ۲ نفر!...
Hell in the pacific و سامورایی ۳ رو ندارم. که اقلا سامورایی رو گمونم جورش کنم..
انگار همه چی رو باید دوباره ببینم..دیگه باید زره رو هم روغن کاری کنم شمشیر خالی جواب نمیده..

سینوش شنبه 9 مرداد 1395 ساعت 01:08

لطف میکنی که دوباره میبنی و باعث میشی منم بهتر ببینم و درک کنم وجه های دیگه فیلمها رو ...مچکرم

من همچین آدم فداکاری نیستما!!اگه دوباره میبینم حتما خودم کلی کیف می کنم هم از دیدن و هم از گپ زدن درباره شون. پس این وسط اگه یکی باید تشکر کنه منم..

سینوش شنبه 9 مرداد 1395 ساعت 02:22

اصولا آدمیزاد هر کاری که دوست داره انجام میده این ما هستیم که وقتی با یه نفر برخورد میکنیم که هم سو با خواسته ماست برای اینکه فکر کنیم کسی هستیم به طرف لقب فداکار میدیم!

میدونی عاشق لینوکس شدم فقط بخاطر این ماجرا که الان گفتی و گفتم!
ریچارد استالمن از برنامه نویسی استعفا داد و پیامبر انقلاب open source شد بگذریم از کامپایلری که نوشته بود و سبب شد لینوس توروالدز از اون استفاده کنه برای کامپایل کردن کدهاش برای ساختن هسته لینوکس! که من مطمنم اگه کامپایلر اون هم نبود شاید یکم دیرتر ولی حتما لینوس کامپایلر مورد نیازشو مینوشت یا پیدا میکرد!
این انقلاب شاخه و برگ داشت اما هسته نداشت روش سوار شه و بشه بگیم به ثمر نشسته! تا اینکه لینوس هسته اش رو ساخت! کل جامعه میخواست لینوس رو تبدیل به پیامبر و فدایی کنه که بخاطر جامعه و انسان از پول چشم پوشی کرده و حاضر شد آزادانه اونو در اختیار انسانها قرار بده بر خلاف بیل گیتس و کاسبیش!
اما لینوس توروالدز بخاطر تفریح و لذتی که میبره از برنامه نویسی هسته رو ساخت نه برای تعالی انسانها! کدهای اونو آزادانه قرار داد که فیدبک بگیره از همه آدمها برای ارتقاش نه برای خدمت به انسانها...
آدم بخاطر تفریح کردنش هرگز طلبکار نیست حتی هزینه هم صرف میکنه! چیزیه که لینوکس به من یاد داد!

فکر میکنم آدمی زاد خیلی دوست داره خودشو مهم فرض کنه منجیی برای خودش ببینه که بیاد روزی نجاتش بده ...یا همه هم و غم منجی شده نجات من و به رستگاری رسوندنم!...
با این دیدگاه آدمیزاد میتونه پشمک حاج عبدالله رو هم منجی و فداکار کنه برای نجات بشریت و بپرسته اونو!

همین طوره..آدم در کل موجود خودخواهیه و هیچ کاری رو هرگز جز برای رضای خودش انجام نمیده..حتی اگه اون کار تفسیر بشردوستانه از رفتار موجود دیگه ای باشه.
ولی عجب ماجراییه ها! خودخواهی مخاطب/مصرف کننده و درک نکردن شور و لذت اون برنامه نویس باعث شده متوجه بهره کشی او از خودشون نشن و بشن پرستنده ش!

موافقم...

سینوش پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 20:31

معرکه است
من حیران سینمای کلاسیک ژاپنم چقدر جالبه،این جناب کاتسو و آماچی عجب بازیگرایی هستن!

اولین چیزی که بعد از این فیلم به ذهنم اومد تختی بود مردی که در دوران ورزشیم ازش زیاد صحبت میشد ولی هرگز برام محترم نبود،بخاطر بی احترامی که به حریف مصدومش کرد و جالبش اینجاست بخاطر همین بی احترامی پهلوان شناخته شد!بگذریم...

به نظرم انسان زمانی آغاز شد که در برابر طبیعت و سرنوشت ایستاد و اوج این انسانیت هم در برابر مرگه ، نوع مرگ و کیفیتش...دیدار زاتوچی و هیراته اوج قدرت انسان در برابر طبیعت و همه ابزارهاشه


زاتوچی زندگی یاکوزاها رو احمقانه میدونست اما همچنان نمیتونه دست از این زندگی برداره
اون شبیه همه مردم دیگه است و کارهایی مثل همونها میکنه اما با درک و حکمتی متفاوت اونها رو انجام میده که متمایزش میکنه از بقیه...

من هنگ این هستم زاتوچی از زنی که عاشقش شد فرار کرد و راهشو کج کرد این زن نماد چی بود ؟
زاتوچی در جوابش گفت من کورم و...تو نباید با من باشی آیا نشانه یه تضاد کاملا انسانیه که همین شخص در برابر کوری برای شمشیر زنی و مهارتش ایستاد اما گاهی وقتا در برابر بعضی از مسایل خودش رو ناتوان میبینه؟

منم حیرانشم!

گمون نکنم تختی برداشته باشه به کسی گفته باشه من از این دست/پای این بابا استفاه نکردم چون مصدوم بود.اگه گفته که بد کرده(اگه اشاره ت رو درست گرفته باشم). به نظر من طبیعیه برای هیجان انگیزتر کردن مبارزه/ مسابقه، آدم به جای نقطه ضعفا به نقطه قوتای حریف حمله کنه و توهینی توش نمی بینم؛ همون طور که جوونمردی هم توش نمی بینم.
این کلمه پهلوان رو توی زبان هندی معادل کشتی گیر به کار می برن. اینجا هم به نظرم متاخرا ما معنای آسمانی براش تراشیدیم! الکی یاد یه دیالوگ "سلطان" هم افتادم(از این دیالوگا که نوشته ن تا در تاریخ شفاهی ماندگار شه):" من پهلوانی (کشتی) رو درسته کنار گذاشتم ولی مبارزه یادم نرفته!زنده ام"(هندیش البته خیلی قشنگتره)
تعریف منم از انسان همینه. اما تقدیر و طبیعت نقش مهمی رو توی فرهنگ ژاپن دارن. نقششون پررنگ تر هم بوده تو عصر حاکم بودن طبقات اجتماعی.
یاکوزاها از پایین ترین طبقات اجتماعی هستن و سازمانی مخفی هستن. در حقیقت شما نباید بتونی راست راست راه بری و بگی من یاکوزا هستم! درست بر خلاف سامورایی.در واقع شکل گیری یاکوزا مثل مقابله با سرنوشت و طبیعته. اونا صاحب قدرتی میشن که باش میتونن طبقات بالا رو تحت فشار بذارن و حتی تامین و تغذیه و خلاصه سرسپرده کنن! هیراته سامورایی که به دست تقدیر توی طبقه بالای اجتماعی قرار داره و همین تقدیر، خدمت کردن و نه آزادی رو براش تعیین کرده. باز به دست سرنوشت ارباب و ثروتش رو از دست داده و به خدمت یاکوزا در اومده. به دست همون سرنوشت هم داره میمیره. در واقع تنها تصمیم خلاف سرنوشتی که هیراته میگیره و تنها مقاومتش دربرابر تقدیر همین مردن به دست زاتویچیه (و البته زنده نگه داشتن زاتویچی با جانشین تفنگ شدن!).
زاتویچی غیر از یاکوزا بودن معلول هم هست و خب توی این فرهنگ تقدیر و طبیعت گرا، نقص عضو خیلی پلید و شومه. خب اگه زاتویچی واقعا کسی رو دوست داشته باشه، باید این شومی رو از او دور کنه، نه؟...خودش با سرنوشت خودش در مبارزه است اما آیا اون دیگری هم میل و توان این مبارزه رو داره؟ رفیق ما در برابر سرنوشت دیگران ناتوانه..

سینوش جمعه 15 مرداد 1395 ساعت 00:16

دمت گرم
جالبه فیلم دیدن و فهمیدنش سخته باید اطلاعات خوبی داشته باشی...
هووووم ببینیم در قسمت های بعدی چه چیزایی یاد میگیریم

هر سه تا وضعیت بشری رو میبینم بعد میام

فقط فیلم نیست.. من که جودو ببینم یه چیز دیگه دستم رو میگیره، تو که میبینی یه چیز دیگه.
هر دانسته جدیدی ممکنه کل برداشتهای قدیم رو متحول کنه.
پس دست به کار ۲ و ۳ وضعیت بشری بشم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد