ادامه دارد

زاتویچی برمی گردد؛ به همان نقطه ای که با او آشنا شدیم؛ به همان مکانی که یک سامورایی را به جای تمام سامورایی ها به خاک سپرد و عصرِ قدرتِ یاکوزا را آغاز کرد. این بار دیگر غریبه نیست؛ قهرمان شمشیرزن است. این بار انگار قمارباز هم نیست! این بار داستان با حضور قهرمانانه او آغاز می شود، به جای ضعف و نابینایی که شروع کننده اولین فیلم از مجموعه داستان های او بود. این بار انگار خواسته باشند سردیِ فیلم اول را گرم کنند تنِ زن داریم، مِهرِ برادری و عشقِ دیرین و معما و انتقام و نجات و جمعِ تنقلات جمعِ جمع است. این جا به جایی از آن سرما به این گرما احتمالا به نفع بازار جهانی فیلم تمام شده و عمرش را دراز کرده(شمارِ بیشتری فیلم با محوریت زاتویچی ساخته شده) اما شاید تعداد نگاه های جدیِ عبور کرده از روی این عمر بلند را کاسته باشد.

پایان بندیِ این قسمت، امتیازِ بزرگی برای فیلم است: فصل تمایزِ یک عامه پسندِ تاریخ دار از عامه پسندِ ماندگار. بدونِ دور شدن در افق و سفر به آینده تاریک و روشن؛ حتی بدونِ قطعیتی در پیروزی و شکست؛ ضربتی و خلاص! مسئله همین است: حالِ حال؛ بیرون آوردن یا نیاوردنِ شمشیر؛ حامل چوبدستی بودن یا شمشیری! پایان.



The tale of Zatoichi continues/Zoku Zatôichi monogatari(Kazuo Mori)-1962

نظرات 3 + ارسال نظر
سینوش شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 17:53

نوشتت تاثیر گذار بود به کجاها فکرت میرسه...
باید بگم از این قسمت به بعد برای من لذت فیلمهای سیاه سفید دیدن دیگه ادامه نداره من واقعا فیلم های سیاه سفید دوست دارم...
تا اونجایی که من میفهمم عمق دادن به داستانهای عامه پسند به شکلی که همچنان عامه مردم اون رو دوست داشته باشند سختر از ساختن داستانهای پیچیده و عمیقه
من سینمای کشورهای دیگه رو دنبال نکردم گه گداری از فیلم های ایران و هالیوود و ... دیدم اما دوست دارم اینطور فک کنم که شخصیت پردازی های سینمای ژاپن یه چی دیگست اقلا برای من..مگه میشه فراموش کنم نحوه خندیدن ها و ساکی و برنج خوردنهای زاتوچی رو همه چیز این آدم به این شخصیت میخوره حتی هیکلش...
فیلمهای زاتوچی به جای رگبار اطلاعات پیچیده و ... به نظرم خیلی ساکته و په خوشگلترین شکل ممکن آدم رو با تعداد محدودی مسله کاملا انسانی و عمیق درگیر میکنه...
به نظرم روشنفکری باب شده در جامعه ما( جامعه های دیگه رو نمیشناسم)بیشتر شبیه شیر زدن در آبهای سطحی گل آلوده چون کسی کف اون رو نمیبینه فکر میکنن چه عمیق!چه متفکر!چه خوشتیپ! آخر سر کله اشون به سنگ میخوره البته اگه جربزه اینم داشته باشن شیرجه بزنن
معمولا توصیف کردن عمق از تجربه کردن، حالش بیشتره ...
یکی از دلایلی که از شهرام ناظری خوشم میاد همین خوندن شعرهای کوچه بازاری و به ظاهر مطربانه فلکولر کردیه به شکلی که کسی نیست موقعه شنیدنش تحت تاثیر قرار نگیره...
انگار که از موضوع پرت شدم

عه! واقعا!؟..
منظورت از این که لذت سیاه و سفید دیدن از این قسمت به بعد برات ادامه نداره رو نفهمیدم!
همین طوره. حفظ جذابیت عام و در عین حال توخالی نبودن کار سختیه. گرچه داستانهای عامیانه اساسا پر از پند و اندرز و پیامن.
منم فکر می کنم روشنفکری جامعه ما(این رو مسلما اسم انتخابی واسه یه انجمن میدونم و ارتباطی با روشنفکری توش نمیبینم)فقط نشسته سطح گل آلود رو تماشا می کنه میگه به به! اگه می رفتم این زیر چه چیزا که نمیدیدم!!
قطعا از دلایل ماندگاری این مجموعه اقتباس خاص از داستانهای زاتویچی انتخاب صحیح شینتارو کاتسو و موفقیتش در باورپذیر کردن این نقشه.ولی خب این تنها زاتویچی ژاپنیا نیست!
مثل جرمی برت که تنها شرلوک هولمز تاریخ نیست اما بی تردید ماندگارترین و موفق ترینشون و شرلوک هولمزترینشونه!

شهرام خان یه دونه ست. دیگران با اشعار فلسفی از عهده انتقال معنایی برنمیان که شهرام ناظری با ترانه عاشقانه عامیانه از عهده ش برمیاد.

سینوش شنبه 13 شهریور 1395 ساعت 23:27

از زاتوچی سه دیگه تصویرها رنگی میشه سیاه سفید نیست،من فیلم های قدیمی سیاه سفید دوست دارم

آهان...نیاز به سیاه و سفید رو دیگه باید با فیلمای دیگه جبران کنی..
ما اینجا دهه ۶۰-۵۰-۴۰ هم داریمااااا..

سینوش یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 02:37

آره واقعا یه چیزایی میبنی مستدل که به عقل جن هم نمیرسه!

در مورد راشمون که باهم حرف زدیم هنوز که هنوزه اون پایانی که تو تصور کردی منو تکون میده و راشمون فک کنم تا من هستم در من زنده اس!واقعا کمال تشکر رو دارم... بدبختی رو دیدی اینجا آیکن گل داره برای هدیه که تو دوست نداری
اما یه عالمه شمشیر سامورایی تقدیم به تو باد

مخلصیم.
اووه! حالا این همه شمشیر سامورایی رو کجا بچینم؟!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد