یادداشت
یادداشت

یادداشت

روزی روزگاری جایی

سه یادگار از روزهایی که هنوز بیگ بنگ بلاگفا رخ نداده بود و هنوز عده ای از وبلاگ نویس ها درگیر هزار جور مسئله مهم و جدی نشده بودند و وقت برای با هم به چیزی فکر کردن داشتند:



سومین تلاش برای رنگا*

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۳ ساعت 18:11 شماره پست: 1224

پس از حدود 50 روز و با مشارکت 10 نفر، این پست در 100 جمله نوشته شد: 


چهار زانو زیرِ تقلیدِ خورشید نشسته ام، بی آسمان (من)

شکوه ستاره ای در قلبم مرا می خواند (صبا)

گره خورده اند ستاره و خورشید باهم بی هیچ حرفی (محبوبه)

سنگی مرا به یاد می آورد در باد (من)

نشسته است بر درخت،کلاغ پیر (سینوش)

آواز می خواند:واژه ها تهی دستند (صبا)

می پراکند باد خاطراتم را به نرمی (شهلا)

پنجره را می بندد دست (من)

روی صندلی فراغت،کالبدی آرام می گیرد (صبا)

در اندیشه تاراج بی رحمانه باد، به خود می نگرد(شهلا)

غمگنانه رویاهایش را نجوا می کند (هم چراغ)

بانفس ِعمیقی بخـآر ِچای اش را در ریه هایش فرو میکند (banoo)

ابر از آسمان بی باران پاک می شود ، تابستان (من)

و غوغای باد، از کشتزار های گندم تا زردی پاییز می‌دود (هم چراغ)

از دیوار مدرسه بالا می روم،روز اول مهر(سینوش)

مهربانی در اسارت جان می دهد (من)

خرمالوهای زرد، در غروب آفتاب، طعم گس تنبیه می گیرد(هم چراغ)

من جان میدهم برای ملاقات محبتت (فاطمه)

روز بر می آید در گورستان (من)

سردی مرگ، همچون برف بر تنم می نشیند(هم چراغ)

یاس های دامنه کوه برهنه شدند زیر شلاق بهار (صبا)

من هنوز در پس شیشه چه میکنم؟ (من)

به پیشواز شکوفه های تازه می روم(هم چراغ)

باران گره میخورد به درخت اقاقیا (محبوبه)

راه مرا می خواند(سینوش)

تاریخ، در خلوت خشک خویش انتظار می کشد (من)

آهنگ قدمهایی میشکند سکوت زمان را (زینب)

تاریخ، بی بهانه خود را در بستر زمان تکرار می کند (شهلا)

سرابی بیش نیست؛ آسمان با همۀ ستارگانش (کتایون؟)

او نیز روزی می درخشید (من)

آسمان در چشمان چوپانی،تخم گذاشت (صبا)

گلستانی متولد شد (من)

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست(سینوش)

لک لک آرام در کنار آبگیر به انتظار ایستاده است (کتایون؟)

ماه،چون ماهی در اسارت آب افتاد(صبا)

مبادا پرنده ، ماهی را به یغما بَرَد! (من)

در برگها جنبشی دیده نمی شود(کتایون؟)

صدای مرگ برگها در زیر پایم چه گوش نواز است!(فاطمه)

ناله ی خزان را گوشی شنوا نیست! (زینب)

تابستان تمام قد ایستاده جلوی پادشاه فصل ها:پاییز(صبا)

لاله ها می رقصند(کتایون؟)

این خونِ بی تابِ کیست؟ (من)

کوه در بهت فرو رفته(کتایون؟)

شانه می زد آبشار،گیسویش را روی کمرگاه کوه(صبا)

امشب جیرجیرکها هم خاموشند(کتایون؟)

رودِ سرخ، سپیدیِ برف را می شوید و یخ می زند (من)

ماه روی خود را پنهان کرده(کتایون؟)

چهره ای در حجاب شب،اشک می ریزد(صبا)

درختِ درد، قامت افراشته می کند به پاسِ آبیاری (من)

قلبها شکسته اند(کتایون؟)

خرده شیشه ها،روح را می خراشند(صبا)

بهانه ای نیست برای کشیدنِ انتظارِ روزِ نو (من)

زندگی روی شیروانی بندبازی می کند(صبا)

دختر فریاد بلندی می کشد(کتایون؟)

گیسوان رها شده اش را باد به یاد ها می سپارد(هم چراغ)

بر اتش می نشیند،ققنوس خسته(سینوش)

گلستان بر باد می رود (من)

دشت های عریان لب تشنه، خواب می بینند(هم چراغ)

برف، جویباری می شود، دعوتگر (من)

آسمان کدر شده(کتایون؟)

کودکی خورشیدوار بر ابر پیروز می شود (من)

پیاله ها هم از می نابش مست می شوند(سینوش)

آتشی شعله ور می شود ؛ در دل ها(کتایون؟)

مردی بر سایه روشن چهره ای،دست می کشد(صبا)

وه چه رویاهایی! دشتها از خواب بر می خیزند(سینوش)

چرا بیدار نباشم در قحطیِ تابستان و سردیِ زمستان؟(من)

چرا نخندم به پاییزهای زرد بی حاصل؟!(هم چراغ)

زندگی را دود می کنم بر پهنای بال پروانه ها(صبا)

برگها می خندند(کتایون؟)

هنوز نفهمیده ام سرخی برگها از آتش خشم است یا از شرم؟(فاطمه)

خبر آمده بهار دامن پر سیبش را روی درخت ها تکانده است(صبا)

کدام را باور کنم؟ آتش برگ ها یا خبری که صبا برای ما آورده است؟(هم چراغ)

بی یاریِ باد، آتش دامن کوتاهتری داشت (من)

تیتر بهار در باجه زمستان،یخ زد!(صبا)

هراسان از تنگ کوچه های بی برگ گذشتم(هم چراغ)

سایه های روی دیوار ،در آغوشم کشیدند(صبا)

پرنده های هراسان از خاطرات کوچه پرکشیدند(هم چراغ)

نه به بهار اعتمادی هست نه به زمستان(سینوش)

رنگِ حقیقت را زاویه ی خورشید تغییر نمی دهد(من)

از طلوع تا غروب به تماشای همه می نشیند؛ بی توقع(کتایون؟)

شب که از راه می‌رسد با ستاره ها میعادی تازه می بندد(هم چراغ)

شبرنگ های روی سرعت گیر، ستارگانی فرو افتاده اند(من)

روشنایی شمشیری است که در قلب شب شکسته(صبا)

سپیده دم را به تیغ می برد(هم چراغ)

صدای کشیشان همه جا را پر میکند(سینوش)

جایی باقی نمانده است برای نگاه(من)

فرشته ای را می خواهم بسان آدمیان(صبا)

آدمیزاده ای بود نخستینی که آدمی کُشت (من)

در دلش بتی داشت(زینب)

جهان با یک چشم بسته،نیم می شود(صبا)

چشمی در درونم باز می کنم(فاطمه)

فرشتگان،بتها و خدایان محو می شوند در نور درونی(سینوش)

نوری پنهان است در مزرعه آفتاب گردان(صبا)

روی تخمه های روی میز، جز به سوی دهان ها نیست(من)

 دهان ها مرگ را میلبعند(هم چراغ)

بیابان، زنده است و پُر آفتاب (من)

دامن پر چین خورشید در چشم می رقصید(صبا)

دیگر به پایان راهی نمانده است(هم چراغ)

باد هم بی نفس شده است (من)

 چشم هایم را می بندم تا جهان را از یاد ببرم(هم چراغ)

______________

* رنگا نوعی شعر ژاپنی است که ما به این شکل شناختیمش: 1 و 2


پیامبری پشت پنجره چشم انتظار رسالت است!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 16:51 شماره پست: 1135

(برای اینکه بدانید قضیه چیست، این پست را بخوانید لطفا.)


1.نورِ سرد به چشم فرو میشود از پسِ بادِ پشتِ شیشه (من)

2.اشک می غلطد بر گونه ی گرم جوان (زویا)

3.قطره قطره می چکد، برفِ دیروز (من)

4- گیسوی تو در باد می‌رقصد (هم چراغ)

5- زمان می لغزد از میان باران (کتایون؟)

6- کبوتری پرواز را فراموش می کند (زویا)

7- سایه ای نزدیک می شود (کتایون؟)

8.رنگین کمان را نشان می دهد (من)

9- دست می سایم به کوشش رقصان نور (هم چراغ)

10- نور چراغ، مِه را می شکند(کتایون؟)

11.خط سفید ممتد، دامنِ سیاه را دو نیم کرده است (من)

12.سری از بدنی جدا میشود (سینوش)

13- و خون به قتل‌گاه خورشید می‌پاشد (هم چراغ)

14-شهر در خواب است (من)
15- سکوتِ منتظر در رگ کوچه‌های باریک جاری است(هم چراغ)
16.موشی پیغامی به روی زمین می آورد (من)
17.پچ پچه آغاز می شود، در گوش دیوارهای خاموش(هم چراغ)
18.دانه ای جوانه می زند(سینوش)
19.کشاورزان برخاسته اند (من)
20.کوره ی آهنگران روشن است(سینوش)
21.و در شعله کسی پیداست (من)
22- مردی از تبار آهن و خشم، درفش کاویانی به دست دارد(هم چراغ)
23.خورشید به زمین تعظیم میکند (محبوبه)
24. نبردی در پیش است (زینب)
25.برف ، پنجه در پنجه خورشید می اندازد (من)
26. باران زمین را سیراب میکند(زینب)
27.درخت گیلاس شکوفه می دهد(سینوش)
28. من به دنیا می آیم در اسد (کافه...)
29. بر بام خانه ای اذان می گویند(زینب)
30. ابرها خاکستری شده اند(کتایون؟)
31.سایه ها روی گونه پایین می آیند (من)
32. شمع آب می شود(کتایون؟)
33. خورشید ظلمت را می بلعد(زینب)
34.قلب دریا می سوزد (من)
35. خاک، بوی باران می دهد(کتایون؟)
36.گریه نوزاد را آغوشی پاسخ نمی گوید (من)
37.سینه اش خشک و عاری از مهر می شود (شهلا)
38. در سال قحط، انبارها گشوده می شود (من)
39. خفاشان از لانه های خود بیرون می آیند(کتایون؟)
40.شب بر خود می لرزد (من)
41. ستاره ها خود را در پشت ماه پنهان می کنند (کتایون؟)
42. داس از دست می افتد (کافه...)
43. صدای قدمهایی از دور دستها به گوش می رسد(کتایون؟)
44.باران بی وقفه می بارد (محبوبه)
45. خورشید پیروز نبرد، مستقیم میتابد(زینب)
46. سنگ گور، محتاجِ نور و آب نیست (من)
47. اشباح از پرسه زدن خسته اند(کتایون؟)
48.نعره ای لرزه به تن آسمان ها و زمین می اندازد(سینوش)
49. لاشخورها در انتظارند(کتایون؟)
50. جان میگیرد انسان برتر در رستاخیز(زینب)

خاک
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 16:49 شماره پست: 1134

(برای اینکه بدانید قضیه چیست، این پست را بخوانید لطفا.)


1.نورِ سرد به چشم فرو میشود از پسِ بادِ پشتِ شیشه (من)

2.کنارِ شومینه نشسته‌ام یک استکان، چای در دست (هم چراغ)

3.پنهان و پیدا می شوم در دایره ی کوچک (من)

4- سایه های روی دیوار در حریق سکوت شعله ور می‌شود (هم چراغ)

5- شوق می جوشد در دل (زویا)

6.باد، خاکستری روی همه شعله ها می نشاند (من)

7.سرو، سر خم می کند به سوی رود (زویا)

8- در این لحظه‌های خاموش، من از تو بارورم (هم چراغ)

9. خورشید بر جای پای تو می تابد (من)

10.بهشتی می آفریند در دل،یخ در بهشت (سینوش)

11-و این عشقی است جاودان (هم چراغ)

12.که دریا را به بوسیدن خاک می آورد (من)

13- بنفشه را به بهار می‌آویزد(هم چراغ)

14-کودکی اولین آسمانش را می بیند (من)

15-و مادران، آوازهای عاشقانه می‌خوانند(هم چراغ)

16.پشت مردی خم شده است(سینوش)

17.دانه ای می کارد (من)

18-و زمین، بارور از رستن ها و شکفتن های ابدی می‌شود(هم چراغ)

19. دختری زلف به باد می سپارد (زینب)

٢٠.خوشه های گندم دسته می شوند (من)

21. نان به سفره می آید(زینب)

22.نطفه ای بسته می شود(سینوش)

23. چشمی خون می گرید  (زینب)

24.خدایی آبستن شیطان است (سینوش)

25. و راه، دیگر راست نیست (من)

26. رازهای نهان آشکار می شوند(زینب)

٢٧.چه مأمن ها که در بیراهه است (من)

28.کرکسها بر بام خانه ها نشسته اند(سینوش)

٢٩.تن ستبر کوه، ناتوان از رهایی است (من)

30.سایه سیاه ابر بر شانه های کوه سنگینی می کند (شهلا)

31.راهی زیر پای مرد، خفته است (من)

32.مردم از پلکان توبه بالا می روند(سینوش)

33. زن؛ بیدار می شود (کتایون؟)

34. بهشت در آتش است (من)

35. دردها خسته اند(کتایون؟)

36.آرامش زن، مرهم درد می شود (شهلا)

37.سکوت درد آرامش قبل طوفان است (سینوش)

38. کرمهای شب تاب از پرتو چراغهای کوچک خویش شرمسارند(کتایون؟)

39.از اجاق خاموش، نان بیرون نمی آید (من)

40. آه گرمی بخش خانه ایست (زینب)

41. آتش در شکمهای گرسته شعله ور است (کتایون؟)

42.سفره خالی از نان است (شهلا)

43. همه منتظر دمیدن سپیده نشسته اند (کتایون؟)

44. سپیدی پیام آور امید است (شهلا)

45.سپید تاری عنکبوت بر آستان غار تنید (من)

46-خاموش شد خورشید روی بستر سرخش (صبا)

47. شب در ظلمت اندیشه های پریشان آغاز می شود(کتایون؟)

۴٨.رنگها به هم می آمیزند (من)

49. سایه ها از کنار هم می گذرند (کتایون؟)

50-جای پای اندیشه ای زیر شن های سکوت محو می شود (صبا)


نظرات 5 + ارسال نظر
صبا جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 19:38 http://royekhateesteva.blog.ir

دوستشون دااااارم:)

مجید مویدی دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 12:36 http://majidmoayyedi.blogsky.com

ممنونم ازت
لطف کردی.

قابلی نداشت

مجید مویدی دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 12:42 http://majidmoayyedi.blogsky.com

کار جمعیِ دوست داشتنی ایه. اگر زمانی مایل بودی با گروهی انجامش بدی(یا حتی دو نفره)، من مشتاقم باشم.
+ با احترام به همه، کارای خودت رو بیش از همه پسندیدم. بعد کارِ صبا و بعد کتایون.

آره کار جالبیه.
من خیلی روحیه شاعرانه ندارم. شاید واسه همین معمولا از اول تا آخر هر قراری سرش حاضرم و پی عطر گل و نور خورشید نمیرم!
+ خوش به حال من و بعدش صبا و بعدش کتایون

زینب سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 10:18

یادش بخیر :)
اونروزا خیلی به این فکر میکردم که چرا بعضیا انقد دیر به دیر مطلب مینویسن یا جواب کامنتارو میدن، الان خودم شدم بدتر از اونا تازه میتونم درکشون کنم

تازه فهمیدی آدم واسه چیزی وقت میذاره که بهش احساس رضایت و معنا میده، مثلا پول درآوردن (یا هرچیز دیگه) !

زاک پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 19:40

چقدر خوشحالم بعد مدتها اومدم وبلاگتونو خوندم. وکلی لذت بردم از رِنگا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد