یادداشت
یادداشت

یادداشت

شرایط

سلاح ها همیشه از نگاه ها پررنگ ترند.



Inglourious Basterds(Quentin Tarantino)-2009

هستی

بودن، رفتن است؛

مردن، بودن.



Death note(Tetsuro Araki)_2006

اندازه

کیم کی دوک فیلمساز مورد علاقه ام نیست. ناتورالیسم توی نگاهش را دوست ندارم؛ همین طور توحش* توی فیلم هایش را. اما تماشایشان می کنم. بهشان فکر می کنم. سرگرم می شوم.

"گارد ساحلی" یکی از این همه است که دوست ندارم اما به راحتی تا به پایان تماشا می کنم به مرزها و مفهوم دفاع و حمله فکر می کنم و دیوانه هایش و دیوانگی شان سرگرمم می کنند. اما دائم به این فکر می کنم که گره های داستان، بهانه های حوادثش و پیش برنده ها چقدر احمقانه اند. گاهی لازم است اگر ایده ای در حد فیلم کوتاه 40-30 دقیقه ای داریم، حتی اگر فیلمساز بزرگی هستیم و کیم کی دوک صدایمان می کنند، همان 40-30 دقیقه را بسازیم و برای بند کردنش سر و پایش را این طور نکشیم؛ گیرم همین بسط های احمقانه داستان را هم بشود توجیه کرد با احمقانه بودن آن مرزها و این اسلحه ها و اصلا خود حیات و بشر و فرو افتادنش از بهشت در حوض ماهی!



The coast guard/Hae anseon(Ki-duk Kim)-2002


* توضیح واضحات: توحش و خشونت دو معنای متفاوتند.

Who

Tokyo raiders پر از ایده های خوب است و چند مجریِ توانمند هم در اختیار دارد اما چیزی کم است: زنجیری بین ایده ها و مهره های اجرایی. فکر کنیم بهانه را تولید کرده ایم، مردم خودشان خودشان را سرگرم می کنند غلط نیست، اما از احترام و اعتباری که می شود به ما و محصولمان قائل شد،می کاهد.



Tokyo raiders(Jingle Ma)-2000

محتوا

پیش تر سه گانه "روابط جهنمی" علاقه این تیم کارگردانی به مضمون هویت و وابستگیشان به موسیقی در روایت( و نه صرفا بهره کشی احساسی از مخاطب) و مهارتشان در این شاخه را به نمایش گذاشته بود؛ این بار، سطحی بودنِ داستان، نقش کارگردانی را پررنگ تر کرده ، کمی دوزِ ونگ کار وای هم در فیلم نفوذ کرده که بخواهیم حتما می توانیم به همکاری سابق اندرو لو و او نسبتش بدهیم و عمق و معنا و ماندگاری، تنها از فرم به دست آمده است و نه از سلسله حوادث و گفتگوها.



Confession of Pain/ Seung sing( Andrew Lau and Alan Mak)-2006

از فیل تا ببر

وظیفه و کارکرد سفر بناست که این باشد: فاصله انداختن بین آدم و چمدان هایش! کارکردی که هم در توصیه پزشکان هست و هم در مصرف ادبی و کلا هنری.شاید به نظر بیاید کلی کلمه برای تشریح این مساله مورد نیاز است اما یک تصویر هم کافی است؛ همین تصویر؛ حتی گویا تر از آن پایان بندی با رها کردنِ چمدان ها پیش از بالا رفتن از قطارِ به راه افتاده است. 



the Darjeeling limited(Wes Anderson)-2007

جایی دیگر

اینجا همه چیز بیرون از قاب می گذرد، حتی  داستان! و موفقیت فیلم همین جاست؛ بر خلافِ باج دادنِ مرسوم به چشم و گوش تماشاگر برای تضمین رضایت از پیش تمرین شده و تکراری به جای تولیدِ چیزی درونی تر، حاصلِ اندیشه ای تحریک شده .  بیرون از قاب، درونِ مخاطب است.



old boy(Park Chan-wook)-2003

light is dark

عدالت، صلح، امنیت و انسانیت؛ برای هر کدام از این ها تعریف هایی دارید و عمیقا به آن ها معتقدید. بر اساسشان قضاوت می کنید(و حکم به ممنوعیت قضاوت برای هر غیر از خودتان می دهید) و آدم خوب ها را از آدم بدها جدا می کنید و توی تیم آدم خوب ها قرار می گیرید. اما به واقع، چنان مرزهایی که در تعریف ها دارید آیا وجود دارند؟

تواناییِ نوشتن، اولین تعریفِ سواد و داشتنِ سواد از نخستین نشانه های تمدن و تمدن نقطه مقابل توحش نیست؟ شاید نه!

تردید! این، همیشه تمایز اثر هنری و بیانیه آموزشی و فراخوانِ سربازگیری باقی می ماند. Death note یک اثر هنری است. 

و تردیدش تنها حاصلِ محتوای داستانی نیست که طراحیِ ظاهریِ کاراکترها، بازی با نور و رنگ، قاب بندی ها، موسیقی، قطع ها و ... همه در دور کردنِ یقین و تشدیدِ تردید در نقش دارند؛ حتی در حکمِ نهایی و پاسخ قطعیِ معما.


Death note(Tetsuro Araki)_2006

____

توضیح: این نوشته الزاما درباره هر اقتباسی از مانگای death note و نه حتی در مورد خود این مانگا صدق نمی کند. فقط و فقط از انیمه 37 قسمتی صحبت می کند.

واقع گرایی

فکر می کنید یک نقشه بزرگ وجود دارد و شما فقط باید راهنمای این نقشه را مطالعه کنید و طول و عرض جغرافیاییِ خودتان را بیابید و ناگهان نقشِ از پیش تعیین شده تان را -که نقطه ریزی در آن صفحه بزرگِ پر آب و رنگِ ساخته دست توانمندی که اسمش را یا نظام هستی می گذارید یا هرچیز دیگری که مذهبتان می گوید- بر خودتان مکشوف کنید؟ vampire knight فکر می کند که این طور نیست و شما حتی اگر شکارچیِ خون آشام به دنیا بیایید ممکن است خون آشام بزرگ شوید یا برعکس! و خلاصه راهنمای نقشه از عهده ترسیمِ رنگ و نشان مربوط به شما بر نیاید. خیال می کنید عشق درمان تمامی دردها و نجات دهنده از همه پریشانی ها و پاک کننده همه آلودگی هاست؟ از نظر این انیمه تنها کاری که از عشق بر می آید عمیق تر کردنِ زخم ها و تنها کردن آدم ها و کشنده تر کردنِ سلاح ها و جاری تر کردنِ خون هاست. باور دارید که صلح، وضعیت پایدارِ خواستنیِ نهاییِ احتمالا رسیدنی است؟ این جا اما صلح، اسلحه پنهان کرده است. زیبایی را لطیف ترین چیز می دانید؟ از آشامیدن خونِ آدمیزاد حاصل می شود انگار! 



Vampire knight (Kiyoko Sayama)-2008

هی قهوه و هی سیگار

یه جایی یه چیزی خوندم،یاد اینا کردم:

قهوه و سیگارها(جیم جارموش)-2003[***]
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 18:55 شماره پست: 229

«قهوه و سیگارها» به عنوان یک فیلم یکپارچه ، حرکتی است که از یک وضعیت کاملا فانتزی آغاز می شود، به واقعیت می رسد، در خیال فرو می رود و با اعلام آغاز پخش اخبار به پایان می رسد و ناگهان در واقعیتِ ساختگیِ حاصل از تخیلِ تحریریه های خبر سقوط می کند؛ چنان مدار تسلایی که ناگهان از کار می افتد[1]؛ درست مثل زندگی انسان در آخرین اپیزود فیلم.

«قهوه و سیگارها» به عنوان مجموعه ای از اپیزودهای مستقل،نگاههای متفاوتی است به روزمرگی یکسانِ انسان ها:حرفها، اعمال و ژستهای تکراری، بدون اعتقاد، از روی عادت و مطابق عرف، حتی در غیر عادی ترین شرایط قابل تصور مانند اپیزود اول!

تنها در یک اپیزود، یک نفر مخالف عرف، عادت، هنجار، رسم و یا هرچیز دیگر رفتار می کند: اپیزود «مشکلی نیست». تنهاییِ مرد تنهایی که در تفریح انفرادیش، مستمر جفت می آورد. تنهایی ای که دوست خیرخواه ذره ای به درکش نزدیک هم نمی شود اما به صدای بلند اعلام می کند که «می فهمد»؛ دوست خیرخواهی که برای نمایش خیرخواهیش به دیدن دیگری آمده است، نه برای دیدن او؛ که از شنیدن مشکلش خوشحال خواهد شد و نه از تجدید دیدارش؛ که  از انجام وظیفه هایش احساس رضایت می کند، نه از دوستی کردن و دوستی داشتن؛ که تمام جامعه است در برابر فرد.

 _________
[1] در یکی از اپیزودها این حادثه رخ می دهد.

چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ ۱۹:۴۴
مرسی که رفتی فیلم رو دیدی رفیق، با نظرت موافقم که فیلم در کلیت مجموعه ای از اپیزود های مستقل هست با نگاههای متفاوتی که به روزمرگی کرده، ولی در جزئیات، هرکدوم از اپیزود هاش حرف هایی قابل بحث دارن که البته تو به چند تاشون اشاره کردی، غیر متعارف ترین اپیزود که اولی هست و زمان فیلم برداریش هم گویا هفده سال پیش از ساخت نهایی فیلم بوده، به نظرم جارموش همه ی حرف فیلم رو به یکباره میزنه، همون پوچی و بیهدفی و بی معنایی زندگی...فیلم برداری این اپیزود که از بالا فنجون های چایی رو نشون می ده و جا عوض کردن این دو تا ادم منو به این فکر انداخت که تو هم اگه میخواسی همین رو بسازی با همین زاویه فیلم میگرفتی ...


90 درصد من هم همین کارو میکردم. تو فکرم یه اپیزود بنویسم واسش!!
اون اپیزود اول رو اگه مستقل از مجموعه بود بیشتر دوست داشم، مستقلا بیشتر حرف برای گفتن داره تا توی این مجموعه به نظرم .بقیه مجموعه که پشت سرش میاد مانع از این میشه که درد ضربه ای که به آدم میزنه باقی بمونه، بلافاصله روش با طنز دوقلوها پوشیده میشه.
چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ ۲۱:۴۲
موافقم ، اون اپیزود یک سر و گردن از بقیه اپیزود ها بالاتره...پس تا هنوز ذهنت مشغول چیز جدیدی نشده زود دست به کار شو واسه نوشتن اپیزود خودت .


چشم


تفریحات
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 13:28 شماره پست: 257

روز-خارجی-پارک

یک فنجان قهوه درست در مرکز دایره ای که صفحه یک میز شطرنج است قرار دارد.مردی ایستاده و مستقیم به فنجان نگاه می کند.با تردید نزدیک می شود اما ناگهان گویی توجهی به فنجان نداشته است از کنار میز عبور می کند و می رود.چند لحظه بعد با تردید از همان سمتی که خارج شده است بر می گردد.اطراف را کنترل می کند.با احتیاط با دست، دمای فنجان را کنترل می کند، کلاهش را روی فنجان می گذارد و می نشیند.مضطرب است. با ناخنهایش بازی می کند و مدام اطراف را کنترل می کند.

مرد دیگری از کنار میز عبور می کند؛ در فکر است، دستها در جیب و به زمین نگاه می کند.

مرد اول: آقا..

مرد دوم متوقف می شود و با حرکت سر از او می پرسد  که چه می خواهد؟

مرد اول: آتیش داری؟

مرد دوم: چی؟

مرد اول: سیگار داری؟

مرد دوم: نه

مرد اول پاکت سیگاری بیرون می آورد و تعارف می کند.

مرد اول: سیگار؟

مرد دوم سیگاری بر می دارد.مرد اول تعارف می کند که بنشیند و او می نشیند.به سیگارهایشان نگاه می کنند و با آن بازی می کنند.مرد اول گویی ناگهان چیزی را به یاد آورده است سر بلند می کند.

مرد اول: قهوه؟

مرد دوم با حرکت سر علاقه مندی خود را نشان می دهد.مرد اول کلاهش را از روی فنجان قهوه بر می دارد.احساس پیروزی می کند.

مرد اول(با خوشحالی): باید سرد شده باشه.

مرد دوم (با دست دمای فنجان را کنترل می کند): آره سرد شده.

فنجان را به حال خود می گذارد ، اما دیگر هیچکدام سرگرم سیگارهایشان نیستند.همدیگر را نگاه می کنند و گاه به گاه لبخند می زنند.

مرد سوم با لباس ورزشی در حال دویدن کمی دور از این دو در حال عبور است.

مرد دوم(تقریبا فریاد می زند): آقا آتیش داری؟

مرد سوم چند لحظه توقف می کند، سپس به آرامی به سمت آنها می آید و کنار میز می ایستد.

مرد سوم: نه.

 

(اپیزود دیگری از من است برای فیلم قهوه و سیگارها)


قهوه و سیگارها(جیم جارموش)-2003[***]-2

+ نوشته شده در جمعه هشتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 13:28 شماره پست: 977

زمان را همیشه می شود داشت، اما هیچ وقت نمی شود نگه داشت.



coffee and cigarettes(Jim Jarmusch)-2003

راز بقا

فیلمی درباره حیات وحش. نماد های تمدن عبارتند از: سرباز امریکایی، زبان انگلیسی، مجلات اروتیک، مواد مخدر، فشنگ، دوربین عکاسی و پُست که کارکرد تمامیشان تقویتِ توحش است و دست آخر هم بر همگان روشن می شود که آدمی زاد بدون تفنگ هم از پسِ کشتن هم نوع (و غیر هم نوع) بر می آید و بدون سیم خاردار هم از عهده تعیین قلمرو بر می آید و تنها چیزی که لازم دارد زبان انگلیسی است برای درک شدن!



Adress unknown/Suchwiin bulmyeong(Kim Ki-duk)-2001

Prem ratan

عاشقی یعنی انتخاب سلاح مناسب*.



 Kill BillVol2( Quentin Tarantino)-2004


* ناگهان پی به رگ و ریشه خارجیِ تمامیِ کلماتِ توی نوشته ام بردم ، مثل ترکیب معمولِ تیم فوتبال باشگاهیِ فرنگیِ محبوبم! وسوسه اِعمالِ نژادپرستیِ زبانی، آنچه در پی می آید را ساخت:

مهرورزی برابر است با گزیدنِ جنگ افزارِ درخور.


سرگرمی

آدم ها (و باقیِ جانوران)، به دلایل مختلف به سفر می روند. گاهی با رفع دلیل، گاهی با دستاوردی و گاهی هم با از دست دادنی از سفر بر می گردد؛ اما در نهایت یک چیز قطعی است: در طول سفر سرگرم شده است!



Broken flowers (Jim Jarmusch)-2005