یادداشت
یادداشت

یادداشت

پایان بندی

در پایان، شمع ها خاموش می شوند. خب، شمع تمام شدنی است. می سوزد؛ روشن می کند؛ به پایان می رسد؛ خاموش می شود. تاریک می شود؛ مگر پرده را برداری. عمرِ شمع، طولِ شب است. اما نورِ خورشیدِ پشت پرده برای چشم و جسمِ خو گرفته با چلچراغ ها کور کننده و سوزاننده است. می کُشد؛ چه اشرافیتِ پوسیده و فرسوده هندوستانی را در اوایل قرن بیستم ، چه روشنفکریِ کلاسیکِ درخود فرو رفته هر کجایی را در اوایل قرن بیست و یکم یا هر وقت دیگر.

دیوار را از شیشه شفاف هم که بسازند، نور را هم که با شکستی عبور دهد،مانعی بر هوا خواهد بود.


چلچراغ در نمایی از فیلم

The music room/Jalsaghar(Satyajit Ray)-1958

حال

رودخانه سیاه، ضعف های زیادی دارد. ضعف که نه، قوت هایی دوست نداشتنی، تکراری و زیادی کهنه و کلیشه ای دارد مثل انعکاس پلیدی و نیکیِ سیرت در صورت، خط کشی بین نیک و بد، استفاده نمادین از ابزاری مثل کتاب و چتر، افراط در واقع نماییِ نقطه ای در بعضی از خرده داستان هایی که تعدادشان از تحمل حجم فیلم شاید قدری بیشتر باشد.

 اما قوتی هم دارد که ضعف است از دیدگاهی دیگر: پایان بندیِ منتظر. سنتِ جذب مخاطب، پنهان نگه داشتنِ پاسخِ یک "چه؟" است و پرده برداری از آن در نهایتِ ممکنِ شکوه؛ اما رودخانه سیاه، تماشاگرش را به دنبال "چگونه" ای با خود می برد. بی نیازی به حدی است که پایان را با شرحِ کامل بر پوسترهای تبلیغاتیِ فیلم به هر تماشاگرِ احتمالی هدیه کرده اند و هیجانی که می فروشند، راه است نه مقصد.

        

قتلِ آفتاب (که می سوزاند) به دست او که سایه چترش را از سرش ربوده بودند؛ و حکومتِ شب بر بعد از این، سرنگونی است برای چتر آفتابی. 

در راهِ آن پایان

Black river(Masaki Kobayashi)- 1957