یادداشت
یادداشت

یادداشت

در خیابان

نگاهی به داستان شاعر (کارل چاپک) برای سه شنبه های تمرین نقد و نگاه

پرداختن به داستان "شاعر" کار چندان دشواری نیست. با یک داستان کوتاه سرگرم کننده رو به روییم که آدم ها را به دسته بندیِ مرسومِ روزگار نو، دسته بندی شغلی، از هم جدا کرده و برای هر شغل، ویژگی ها و نگاهی قائل شده و همه را در حریم خود حفظ کرده است. کشفِ رازِ شعرِ شاعر را هم چون کشفِ راز جنایات و حوادثِ اجتماعی بر عهده پلیس آگاهی گذاشته است، همان طور که درست نگاه کردن و فهمیدن را به عهده شاعر گذاشته است؛ و این به واقع، ظرافتی خنداننده است؛ گیرم برای فرهیخته امروز که فقط و فقط به لایه های روانی انسان اهمیت می دهد و دیگر مسائلِ اجتماعی، مگر مربوط به زنان یا عقاید مذهبیِ این و آن، را مدتهاست دور ریختنی یافته است، فاقد جذابیت و صد البته اهمیت باشد. جامعه اما به میزان فرهیختگی ما اهمیتی نمی دهد و با سیستم مکانیکی خودش پیش می رود و پیچ ها را سر جایشان محکم کرده است و شاعر، هم دیگر برایش فقط یکی از آن پیچ هاست، نه آن برگزیده ی در ارتباط با عالمِ والا و صاحبِ الهامی که جادو می سازد با کلمات یا دریچه ای می نماید به آن عالمی که از آن گاه به گاه باز می آید برای اشتراک در هوای تنفسیِ دسته غیرِ برگزیده آدمیان، همان آلودگانِ به خاک و خونِ خیابان!

نظرات 1 + ارسال نظر
هم چراغ یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 18:33

شاعرانه گی فرهیختگی نیست ، جور دیگر دیدنه... شاید برای همینه که ما شعر شاعر رو مجبور به کشف رمز می شیم.

همین طوره. برای همین هم «فرهیختگی» توی متن به مخاطب (من و شما) اشاره داره و نه شاعر.
و به همین علت طنز داستان در بر عهده پلیس(که به قول تو رسالتش چیز دیگریه.و جور دیگر دیدن در برابر شاعر)قرار گرفتن این کشف رمزه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد