یادداشت
یادداشت

یادداشت

در طریق مترجم

نگاهی به این متن به بهانه تمرین نقد و نگاهِ سه شنبه ها


لازم نیست خواننده، سالیان سال خاک کتاب و دانشگاه و خیابان های کشورِ مبدا زبان داستان را خورده باشد و استاد صدایش کنند و متخصص حساب شود، در واقع حتی لازم نیست نامِ زبانِ اصلی داستان را بداند و وجود نسخه ای اصل از داستان را به چشم دیده باشد یا به گواهِ این و آن پذیرفته باشد که چنین نسخه ای وجود خارجی دارد تا به کار نابلدیِ مترجم و بی توجهی او به آن نسخه موهوم اصلی پی ببرد و جدی نبودن عمل ترجمه برای او را که یا از روی عشق یا لطف یا بابت نیاز به تمرین یا دستمزد یا هر نوع وابستگی دیگر دست به عمل ترجمه زده است، بفهمد. راوی داستان "اولین پاسپورت من"، به گواه مترجمی که مهم نیست نام و نام خانوادگی دارد یا ندارد، سوار هواپیما می شود تا در جنوا پیاده شود. شهری که بسیاری ایرانیان، دست کم از زمانِ "بچه های مدرسه والت"(یکی از بیشمار اقتباسهای "قلب" نوشته ادموندو دِ آمیچیس) می دانند واقع در ایتالیاست و مارکو نامی از آن جا به سفرِ اکتشافیِ مادر در آرژانتین عازم شده است. اما راوی در سوئیس پیاده می شود. اینجاست که مخاطبِ بی سوادِ کتاب و زبان و نویسنده و علمِ ترجمه نشناخته و بابتِ آشنایی با تمامیِ نظریات ترجمه، نمره های درخشان و مات و روشن و تاریک نگرفته و مهر و امضا نه پای کارنامه و نه پای گذرنامه جمع نکرده، پی می برد که راوی اگر در ایتالیا پیاده نشده از این بابت است که اصلا قصدی برای رسیدن به Genova (همان Genoaی انگلیسی زبان ها) نداشته و عازمِ Geneva بوده است. همان شهری که به ندرت روزی را بدونِ شنیدن نامش از رسانه های خبری شب می کنیم ما ایرانیان: همان ژنوِ آشنای خودمان!

حالا مترجمِ زحمت کش، بی خبر بوده از شیوه اشاره فارسی زبانان به این شهر یا فکر کرده آن تلفظ دیگر برازنده تر است یا اصلا نام شهر برایش معادلِ هیچ تصویری روی نقشه جغرافیا نبوده است یا بالاخره دلیل موجه دیگری دارد برای به کار نبردنِ معادلِ روشن و پذیرفته شده؛ و این دلیلِ موجه، بی پانویسی که لااقل به ما بفهماند که او می داند ما مخاطبانش این شهر را به نام دیگری می شناسیم، در همان پاراگراف های اولیه به ما می گوید که او آن اندازه که نیازِ ماست به داستان و ترجمه داستان اهمیت نداده است. متقابلا ما هم اهمیتی نمی دهیم، نه به ترجمه داستان و نه خود داستان!

نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم شنبه 28 آذر 1394 ساعت 18:44 http://mymiracles.persianblog.ir/

منم از ترجمه های نابلدها خیلی حرص میخورم
و حتی تو دوبله فیلم ها و سریالها
تلفظ های اشتباه بیسوادی محض... خنگن... خیلی هاشون خنگن به خدا فقط اعتماد به نفس دارن و از اینکه تو این مملکت خیلی ها سر جای اصلی خودشون نیستن سوء استفاده میکنن و میرن یه کاری رو میکنن که هیچی ازش نمیدونن
منم شریکم با تو تو این حرص خوردنها

همیشه هم قضیه ندونستن نیست.. دونستن علم مربوطه یه چیزه، اجرایی کردن یه چیز دیگه. پای اجرا که میاد وسط دیگه با برگه امتحانی و محیط آزمایشگاهی طرف نیستن و سلیقه مصحح رو نمی دونن..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد