یادداشت
یادداشت

یادداشت

بعد از سوت پایان

اگر چند داستان اول این اندازه ضعف نداشتند از نگاه من و می توانستم ترکیب سنگین "بهترین داستان های سال" را برایشان هضم کنم و یادداشت هایی که تصادفا چشمم بهشان می خورد این اندازه زیر پرچم "مرگ بر خواننده ای که یک عکس با شورتِ نویسندگی* ندارد" نبودند و می توانستم خودم را راضی کنم به خواندن هر بیست داستان، "ستاره شمالی" به احتمال قریب به یقین می شد یکی از سه داستان آخری که می خواندم. عنوان داستان و اشاره ای که به هدایت و راهنمایی و گمراهی دارد، پیش از ورود، کسل و خسته ام می کند.

حالا که داستان را خوانده ام، می توانم باور کنم که هیات انتخابی برای شرکت کردن در مسابقه ای برگزیده باشدش. نویسنده، در استفاده از زبان فارسی به دردسر نیفتاده؛ به وضوح طرحی برای داستانش داشته و به هدفی هم رسیده؛برای وارد کردن نمادها در داستانش زحمت کشیده و آنها را روی داستان نچسبانده؛ مثل انشاهای دبستانی(و دانشگاهی) فصل جداگانه و صاحب تیتری برای نتیجه گیری در نظر نگرفته است.

نویسنده را  به خصوص از سه نشانه می شناسم: دیکته "بی هوده" ، اصطلاح "کام گرفتن از سیگار" و مضمون زنا.

این دومین داستانی است از بین خوانده های من که آن قدر خوب نوشته شده است که بتوان از پله های اصول پایین آمد و نگاه شخصی را در بررسیش به کار برد: دلیلِ شماره گذاری برای بخش ها را متوجه نمی شوم و نمی دانم که چرا با مثلا "***" از هم جدا نشده اند. داستان را در بعضی شماره ها بسیار شتاب زده می بینم و هیجان زده برای انتقال دادن پیام و تحول عالم. دیالوگ ها بس که تکراری (از پیش تکراریند و باز در داستان هم بی تنوع تکرار و تکرار می شوند) و مستقیم هستند خسته ام می کنند.

 

_____

* لابد این اظهار نظر مشهور را شنیده اید که "فلانی یه عکس با شورت ورزشی نداره، راجع به فوتبال نظر میده"(نقل -غیر از دو کلمه محوری-به مضمون)

نظرات 1 + ارسال نظر
هم چراغ شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 18:57

نشانه هایی که نویسنده رو باهاش می شناسی برام خیلی جالب بود. مضمون رو نه البته، کمابیش می دونستم اما املا و اون ترکیبه، واقعاً نمی دونستم که جورایی گل درشت شده باشن تو نوشته هام...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد