یادداشت
یادداشت

یادداشت

مخاطب کلاسیک

به مادرم میگم "قصه این فیلمه رو از همون کارتونه گرفته ن که بچه هه مریض بود، می گفت برگ درخته بیفته می میرم، بعد پیرمرده می رفت یه برگ رو درخت می کشید.بچه هه زنده می موند پیرمرده یخ می زد" و هیچ اسمی از اُ هنری و داستانش نمی برم! میگم" بچه هه شده زن و پیرمرده شده یه آقای جوون خوش تیپ و ازش یه فیلم دو سه ساعته ساخته ن. نمی دونم توش چی گذاشته ن چون فقط سه چهار بار آخرای فیلم رو دیده م". مادرم می خنده و میگه "حالا مگه هوا چقد سرده که این یخ می زنه؟" پسره فیلم رو میگه. میگم" این که یخ نمی زنه. این اصلا برگه رو تو خونه کشیده. پیرمرده یخ زد؛ تو کارتونه" همون وقت دختره فیلم از تو خونه بیرون اومده و داره برگی رو که روی درخت تاب می خوره نگاه می کنه. میگم "ببین! این برگه تو هواست. این رو تو خونه کشید. بعد آورد به درخت بست. از درخت افتاد. تحت تعقیبم بود؛ آدم بدا کشتنش." بعدش تا دارم ترانه فیلم رو روی تیتراژ می شنوم و فکر می کنم که دوستش ندارم از خودم می پرسم "راستی آدم بدا بودن؟" صدای انتظار کلاسیکِ هرکس hero رو بکشه villain (الآن من چجوری بنویسم –ِ که شما بخونید "ویلنه"؟)بوده که از من بیرون اومده. من هم مثل همه سطحی نگرها (چه اونایی که نون و بالیوود خوردن و به این قد و قامت رسیدن و چه اونایی که روشون نمیشه تو روی بالیوود نگاه کنن مبادا خبر چشم چرونیشون به گوش همسایه هایی که جلوشون آبرو دارن برسه)!



lootera (Vikramaditya Motwane)-2013

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد