یادداشت
یادداشت

یادداشت

باز بساز

مردم دهکده ای از دست مهاجمینی به تنگ می آیند و از آن جایی که دانش خودشان درباره زندگی، محدود می شود به فصل کاشت و فصل برداشت و انتظار بین این دو فصل، تصمیم می گیرند دست به دامن کسانی بشوند که درباره انتظار کشیدن چیز زیادی نمی دانند و روش هایی مغایر با میل طبیعت برای زندگی می شناسند؛ مختصر، سلاح به دستند. آن ها را پیدا می کنند، قدری مقابله و قدری هم بده بستان فرهنگی با هم می کنند و به اضافه کمی نمک و کمی شکر و کمی ایثار، پیروزی حق بر باطل آماده است می توانید نوش جان کنید، گرم یا سرد. شناختید؟ با کمی بالا و پایین می تواند داستانِ خیلی از کتاب هایی که خوانده اید یا فیلم هایی که دیده اید باشد. بی آن بالا و پایین، "هفت دلاور" است. محصول 1960 به کارگردانی جان استرجس، تولید شده در هالیوود. قبل از آن البته "هفت سامورایی" بوده است در 1950 و خرده ای(!) به کارگردانی آکیرا کوروساوا تولید شده در ژاپن.

بعد از آن هم در 1989 در هنگ کنگ شده است "هفت سلحشور" به کارگردانی تری تونگ.* همین طور که شما برای هنگ کنگی ها تاسف می خورید و برای آمریکایی ها هورا می کشید و چشمتان را بر ژاپنی ها می بندید مبادا اتوپیایتان خط بردارد، خاطرنشان کنم که تنها در صورتی می شود ادعای کپی بودن این سه فیلم را مطرح کرد که هیچ کدام را ندیده باشیم. این سه فیلم، نه حرف مشترکی می زنند و –طبیعتا- نه تاثیر مشابهی بر تماشاگرانشان می گذارند. یکی درباره تغییر و تحول فرهنگی و اگر بخواهید همان بحران محبوب هویت انسان مدرن است (هفت سامورایی)، دیگری دیدگاهی مذهبی دارد و قهرمان پروری می کند و موضوع نجات دهنده را مطرح می کند(هفت دلاور) و آخری، در تشویق و تبلیغ همبستگی است (هفت سلحشور). اولی، از تماشاگرش تفکر می خواهد، دومی انگشتش را روی احساسات او می گذارد و سومی سعی می کند تماشاگرش خوش بگذراند.


  

     _____

* تعداد بازسازی ها و کشورهای بازسازی کننده بیشتر از این هاست. 

نظرات 4 + ارسال نظر
بندباز شنبه 21 فروردین 1395 ساعت 11:30 http://dbandbaz.blogfa.com/

جالبه. منو یاد همون بحث قبلی مون انداخت درباره ی فیلم های سینمای ایران. و توضیحی که درباره ی وضعیت فیلم های کشورهای دیگه داده بودی.

یکی از علایق من تماشای بازسازی هاست ؛پس احتمال اینکه اینجا هی به یاد اون بحث بیفتی خیلی زیاده..

سینوش دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 11:40

سلام کارآگاه!
شاید این فیلم رو ده بار دیدم . هفت دلاور رو فقط یک بار و اون هم وسط ماجرا چرت چرتی میزدم!
دقیقا همین بحران هویت انسان مدرن رو به بهترین شکل ممکن ارایه داده... کوروساوا استاد نشون دادن رنجهای تسکین ناپذیر انسانه
و همه حرف من رو در مورد هفت دلاور زدی که من نمیتونستم به علت مهارت کم استفاده در کلمات و جملات ارایه بدم.و اصلا دوست ندارم باز ببینم و به کسی پیشنهاد دیدن بدم
_____________
دیشب داشتم سانجیرو رو باز میدیدم و هر بار میبینم بیشتر مات و مبهوت هنر میفونه و استادی کوروساوا میشم...
دلم برای اینجا تنگ شده بود...

سلام بر رفیق قدیمیِ فراری!
گمونم قبلا هم گفته م که من هفت دلاور رو بچگی دیدم و رفاقت خوبی باهاش داشته م و دارم. پس با وجودی که درکت می کنم خیلی امکان داره که خودم بازم ببینمش و حتی به کسی هم پیشنهادش بدم!
________
سانجورو از فیلمای کمتر شناخته شده کوروساواست ؛ گمونم چون از عادت عموم (وقتی میگم عموم همیشه شامل کلیشه روشنفکری وطنی هم میشه)فاصله داره و برای پسندیدنش باید اهل کوروساوا و یه کم آشناتر با ژاپن بود که انگار شامل من و تو میشه دست کم..
خوش اومدی..

سینوش دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 ساعت 17:40

خیلی چاکریم:گل
زندگی مارو به جاهایی برد یا بهتره بگم من زندگی رو به جاهایی بردم که در حال حاضر فرصت همه چیز هست جز فکر کردن..
امیدوارم به زودی بتونم به جنگ بقیه ی فیلم های ژاپنیت بیام ...

به انتظارِ به زودی!

سینوش پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1395 ساعت 00:16

کاراگاه درود بر روح جناب شیرازی واسه بلاگفا و جریاناتش!
اینجا گشتم پست سانجورو پیدا کنم نشد که مربوط به اون حرف میخام بزنم،
میخام نظرتو بدونم در مورد وجود اون پیرزن مادربزرگ به نظرت نماد چی بود؟

نشستم دوباره فیلم رو دیدم! ببینم می تونم یه پست سانجورو تولید کنم!...
من خیال می کنم زن یه جورایی زمین هم هست و فکر می کنم هر دوی خانمها، پیر و جوون، ژاپن باشن! بزرگتر بگیریم جهان!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد