خون تازه

آن چه گذشت...


حالا دیگه هر سه تا پسر فریدون مرده ن، اونم


کرانه گزید از بر تاج و گاه                نهاده بر خود سر هر سه شاه

پر از خون دل و پر از گریه روی        چنین تا زمانه سرآمد بروی


تا عمرش رو میده به من و شما و منوچهر و بقیه


منوچهر یک هفته با درد بود                دو چشمش پر آب و رخش زرد بود


و بعدش رسما شد شاه ایران.



همین موقع هاست که طرفای زابل، سام صاحب یه پسری میشه که موهاش سفیده عین پیرمردا. سام خیلی شاکی میشه


سوی آسمان سر برآورد راست            ز دادآور آنگاه فریاد خواست


میگه آخه من با چه رویی این رو به در و همسایه نشون بدم


چو آیند و پرسند گردنکشان                 چه گویم از این بچه بدنشان

چه گویم که این بچه دیو چیست         پلنگ و دورنگ است ورنه پریست


اینه که بچه رو میفرسته ببرن سر به نیست کنن.


ادامه دارد..

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد