حالا دیگه هر سه تا پسر فریدون مرده ن، اونم
کرانه گزید از بر تاج و گاه نهاده بر خود سر هر سه شاه
پر از خون دل و پر از گریه روی چنین تا زمانه سرآمد بروی
تا عمرش رو میده به من و شما و منوچهر و بقیه
منوچهر یک هفته با درد بود دو چشمش پر آب و رخش زرد بود
و بعدش رسما شد شاه ایران.
همین موقع هاست که طرفای زابل، سام صاحب یه پسری میشه که موهاش سفیده عین پیرمردا. سام خیلی شاکی میشه
سوی آسمان سر برآورد راست ز دادآور آنگاه فریاد خواست
میگه آخه من با چه رویی این رو به در و همسایه نشون بدم
چو آیند و پرسند گردنکشان چه گویم از این بچه بدنشان
چه گویم که این بچه دیو چیست پلنگ و دورنگ است ورنه پریست
اینه که بچه رو میفرسته ببرن سر به نیست کنن.