چاره

آنچه گذشت...


منوچهر قبل از اینکه سام موضوع رو مطرح کنه میگه الان دیگه وقتشه که برای جلوگیری از خطرات احتمالی آینده،نسل ضحاک رو از رو زمین برداریم پس لشکرت رو بردار


بهندوستان آتش اندر فروز                همه کاخ مهراب و کابل بسوز

نباید که او یابد از بد رها                  که او ماند از بچه اژدها


سام هم میگه چشم و بر میگرده. اونوقت زال شاکی میشه و یادآوری می کنه که وقتی سام رفته بود از پیش سیمرغ بیاردش قول داده که هرچی زال خواست نه نگه. سام هم بر میگرده سر قول و قرارش. بر میداره یه نامه واسه منوچهر مینویسه و توضیح میده که زال خاطرخواه دختر مهرابه و


مرا گفت بر دار آمل کنی                سزاتر که آهنگ کابل کنی


یادش هم نمیره که خدمات همیشگی خودش رو یادآوری کنه و این لطفِ بی خیال کابل شدن رو به پاداشِ اون خدمات درخواست کنه و تهش میگه


همان کن که با مهتری در خورد          ترا خود نیاموخت باید خرد


و نامه رو میده دست زال میگه این کاری که از دست من برمیومد؛ باقیش با خودت.


ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد