یادداشت
یادداشت

یادداشت

خون تازه

آن چه گذشت...


حالا دیگه هر سه تا پسر فریدون مرده ن، اونم


کرانه گزید از بر تاج و گاه                نهاده بر خود سر هر سه شاه

پر از خون دل و پر از گریه روی        چنین تا زمانه سرآمد بروی


تا عمرش رو میده به من و شما و منوچهر و بقیه


منوچهر یک هفته با درد بود                دو چشمش پر آب و رخش زرد بود


و بعدش رسما شد شاه ایران.



همین موقع هاست که طرفای زابل، سام صاحب یه پسری میشه که موهاش سفیده عین پیرمردا. سام خیلی شاکی میشه


سوی آسمان سر برآورد راست            ز دادآور آنگاه فریاد خواست


میگه آخه من با چه رویی این رو به در و همسایه نشون بدم


چو آیند و پرسند گردنکشان                 چه گویم از این بچه بدنشان

چه گویم که این بچه دیو چیست         پلنگ و دورنگ است ورنه پریست


اینه که بچه رو میفرسته ببرن سر به نیست کنن.


ادامه دارد..

حریم

چشم ها را جور دیگر باید شست؛ زیر باران نباید رفت.



The Grandmaster(Wong Kar Wai)-2013