یادداشت
یادداشت

یادداشت

در گرویدن به واقعیت

جایی، گوشه ای از یکی از خیابان های یکی از شهرهای هندوستان، پسرکی توریستی را هدف گرفته و با دست مدام تقاضای پول را نمایش می دهد و با زبان هم به تقاضایش هم آب می دهد و هم تاب که خب دانش توریست به فهمیدنش قد نمی دهد؛ مال راهنمایش قد می دهد. به توریست می گوید: «بهش پول ندید. نه مدرسه میره، نه کار می کنه..» 
سواد پسرک هم مثل مال توریست به فهمیدن آن چه که مانع جا به جایی پول از جیب توریست به دست او شده است، قد نمی دهد؛ پس راهنما دوباره معجزه می کند و به قدر سواد پسرک می گوید«فهمیدی؟» و به پاسخ نگاه حیران پسرک، با لبخندی که مهارت بزرگ این ملت است و دل آدم را به درد می آورد،ادامه می دهد:«نمی فهمی ها؟..گفتم بخون! بنویس! چیز یاد بگیر!» و دست های پسرک پایین می آید و در سکوت از آن گوشه و جا می رود.

این صحنه از خیابان به سینما اگر رفت، همین شما نمی گویید«چرا این هندی ها این قدر فیلم غیر واقع گرا می سازند؟...آخر کدام آدم عاقل ...؟»؟...