یادداشت
یادداشت

یادداشت

بی پرده

دنیا هر دو سوی پرده و پنجره است.


Apur sansar/the world of apu(Satyajit Ray)-1959

در قدرتِ آدمی زاده

رسم دنیا

رنگ  دنیا


کلاژی از مشهورترین کاراکترهای آفریده هایائو میازاکی

هنر گفت و شنود

سیاه، سفید،خاکستری

سکوت و صدا

سایه و روشن

فرزندان فاصله اند؛جملگی.


آلفرد هیچکاک و فرانسوا تروفو در حال مصاحبه

تشکیل

ذره ذره ذره

این شمایید که مرا می سازید؛

قاب می کنید؛



و 

می خندانید.


The Devil's Advocate(Taylor Hackford)-1997

روزِ نو

گوشِ حرف های من، در من؛ عینِ خودشان. 

صدایش می کنیم مدرنیته.



Manhattan (Woody Allen)-1979

زندگی

هر یک نفر یعنی یک آمدن، یک بودن و یک رفتن


سرجو لئونه و کلودیا کاردیناله در پشت صحنه روزی روزگاری در غرب


once upon a time in the west/C'era una volta il West (Sergio Leone)-1968


نگاه کردن

در من؛

 از من؛

 بر من؛

رو به روی من؛

نه من!



The humbling (Barry Levinson)-2014

Prem ratan

عاشقی یعنی انتخاب سلاح مناسب*.



 Kill BillVol2( Quentin Tarantino)-2004


* ناگهان پی به رگ و ریشه خارجیِ تمامیِ کلماتِ توی نوشته ام بردم ، مثل ترکیب معمولِ تیم فوتبال باشگاهیِ فرنگیِ محبوبم! وسوسه اِعمالِ نژادپرستیِ زبانی، آنچه در پی می آید را ساخت:

مهرورزی برابر است با گزیدنِ جنگ افزارِ درخور.


یکه

خیلی ها زندگی می کنند، یکی هم بازی.


 


 خیلی ها عمر بلندی دارند.


Life is beautiful/La vita è bella (Roberto Benigni)-1997


باز باران

ایتالیایی ها ضرب المثلی دارند شبیه "هرچی سنگه مال پای لنگه"؛ آن ها می گویند piove sul bagnato که ترجمه عینی اش می شود این تصویرِ دزدان دوچرخه، با تفکیکِ  خشک ها از خیس ها در باران:



یکی از باران هایی که سینما از دست عشاق و رمانتیک ها به در برده؛ شور است برای زخم و به چشم فرو می شود نه از آن بیرون .


Bicycle thieves/ ladri di biciclette (Vittorio De Sica)-1948

یک مشت رنجر تنها

همه ما، یعنی همه ما که در این همه قرن بعد از شروع تاریخ زندگی می کنیم و آدرس این همه کتاب خانه حقیقی و مجازی را بلدیم یا دست کم گوش داریم برای  شنیدنِ خاطرات و داستان ها یا دیگر چشم که داریم برای تماشای نقاشی ها و ساختمان ها، داریم یا پا به پا به تقلیدِ (یا زیرِ بال به باورِ) قوی ترین تصویرِ ذهنیمان از روزی خوب یا بد، کسی هراس آور یا اطمینان بخش، مختصر، در تنها سایه ممکن کننده تحملِ نورِ کشنده حیات، در سایه خیال، زندگی می کنیم.

 

 

The lone ranger (Gore Verbinski)-2013


این پایین

به خاطر دودِ صورتی رنگِ فیلمِ سیاه و سفیدش، به خاطرِ بالاها و پایین هایش، نه به خاطر قصه و پیام هایش(که گذاشته ایم برای اهلش و هواخواهش)، از یاد نبردنی است و دوست داشتنی.

 

 

من هم آن پایین، زیرِ میز، یک گوشی که می توانم داشته باشم!... دارم؟...

 

 

High and low / Tengoku to Jigoku* (Akira Kurosawa)-1963

______

* به گواه فرهنگ واژگان ژاپنی-انگلیسیِ روی میز من و عده ای دیگر، عنوان ژاپنی از بهشت می گوید و جهنم.


شکل

من که کوچک بودم کوروساوا بزرگ بود، خیلی بزرگ.*اختلاف اندازه هم که زیاد شد خب ترس می سازد؛ و در برابر ترس های بزرگ هم آدمی زاد تا به امروز دو راهکار کارامد شناخته است: پرستش و گریز.من که کوچک بودم فیلم های کوروساوا(خلاصه می شدند به آشوب،یوجیمبو و سریر خون)پر بودند از مردمانی که شبیه ما لباس نمی پوشیدند، شبیه ما راه نمی رفتند،شبیه ما نمی نشستند، شبیه ما غذا نمی خوردند و شبیه ما نبودند. واکنش های درست تا امروز تعلیم شده به آدمی زاده در برابر ناشناخته هم که همان راهکارهای جواب گرفته برای کنار آمدن با اختلاف انداره است. 

خب من دست و پای باز دوست داشتم و دارم هنوز و دیوارهای دو سوی صراط مستقیم برای دست های باز زیادی به هم نزدیکند، پس راه دوم.

بعدها بزرگ شدم**. آدم بزرگ هم بی برو برگرد باید تصمیم های وقتی که کوچک بود را باز از نظر بگذراند. چون بازبینی کار وقت گیری است، رسم فرزندان برجسته آدم شده است عکس کردن بی استثنای تمامیشان. امتیاز عدم برجستگی، داشتن وقت کافی برای بردن لذت بازبینی و تفاوت رفتار با تنوع تصمیمات است.ملاقات من و "ریش قرمز" در همین دوران بلند بازبینی رخ داد. همان بود که بود: بیگانگان کوروساوا اما در قابهای او، چیدمان او، سرعت از او گرفته و در تقسیمات او. از "ریش قرمز" به "آشوب"، از "آشوب" به "کاگه موشا" از آن به "در اعماق"، از این به "راشومون"، به "هفت سامورایی"،به "سریر خون"، به ... و بالاخره به "یوجیمبو"یی که خیال می کردم میشناختمش و اشتباه می کردم.من پیرمردان آویخته از درختان را نمی فهمیدم. 

 

پشت صحنه یوجیمبو

______

*خواننده بداند و آگاه باشد که کوچکی این جانب از نوع قابل اندازه گیری در سیستم متریک آمده است و بزرگی ایشان از نوع غیر قابل اندازه گیری در این سیستم؛ وگرنه "من" که باشد که خود را در معیار واحد با کوروساوا قیاس کند!

**در همان سیستم متریک