یادداشت
یادداشت

یادداشت

how was the match?

شما ابیانه را با خاطره هوای خنک و پاکش، با تصویر رنگ سرخ خانه هایش، در حال بررسی انگشتانی که صرفِ شمردنِ تعدادِ بومیانِ کهنسالِ رویت شده اش کرده اید، مشغولِ ویرایش عکس های گرفته شده، در تناولِ سیب خشک شده خریداری شده، در اندیشه جاده پر پیچ و خم پیش رو، در تنظیم شیوه روایت خاطره، در محاسبه کیلومترهای باقی مانده تا شهر یا ... چگونه ترک می کنید؟ ما در حالِ آماده شدن برای تماشای مسابقه موتو جی پیِ دو ساعت بعد، ترکش کردیم. زرد، رنگ توی نگاهمان بود و قرمز، دیگر نه دیوارهای خانه های روستا، رنگ لباس مارک مارکز بود!  کاشان ولی داشت دلمان را می شکست!..هتل پر ستاره خوش قیافه "سرای عامری ها"یش، روی پشت بام، امکان کشیدن قلیان را در اختیار مهمانانش می گذارد اما زیرِ سقفِ وسیعش، امکانِ تماشای شبکه ورزش را به آن ها نمی دهد! مهماندارها باور نمی کردند انگار که تماشای مسابقه موتورسواری می شود خواستنی باشد و می شود بابتِ یافتنِ صفحه ای چند اینچی برای تماشایش، از جاده رسیده، بیشتر از یک ساعت را در لابی گذراند؛ کم کم اما دقایق که زیاد شد، باور کردند، شماره تلفن و اسمِ هتل و کافه به ذهنشان رسید. عجیب اینکه تمامیِ بردارندگان گوشی های تلفن هم فاقد قدرتِ ارائه این خدمت بودند؛ دست کم این طور عنوان می کردند. پس ما دو بار دعوت شدیم به منزل شخصی کارکنان و سر ساعت 4:31 دقیقه، یعنی یک دقیقه بعد از شروع مسابقه داشتیم یکی از دعوت ها را می پذیرفتیم که تلویزیونِ ساندویچ فروشیِ همسایه هتل،  جای قلب مهربانِ میزبانانمان را گرفت و دلِ ما مهمانان را به دست آورد! گیرم که همکاریِ صمیمانه و برادرانه 3 موتور سوار اسپانیایی، از 10 دور پایانیِ مسابقه، داستانهای تکراری ساخت و پاسخِ پرسش های دو روزِ بعدِ "مسابقه چه طور بود؟" را "بد" تعیین کرد.

یکی از زیرساخت های گردشگری که سرزمین ما در آن ضعف دارد، تعریف است؛ تعریفِ نیازهای گردشگران مثلا.

درک دشوار دو چرخ روی آسفالت

شما نه می دانید و نه می خواهید که بدانید چون در رشته هایی که به تحصیلش تشویق شده اید و کتاب هایی که بابتش معرفی کرده اند، اشاره ای به مسابقات موتو جی پی چند روز پیش نشده است.گیرم که محصل واقعی اگر باشید احتمالا در تمامی رشته های توصیه شده، قابل مطالعه است:

والنتینو رسی(که اگر زحمت خواندن این خطوط را کشیدید و خواستید زحمت فهمیدن وقتی از فلان چیز حرف می زنیم از چه حرف می زنیم را هم بر خود هموار کنید، در موتور جستجو تایپ یا فقط پیست می کنید و به نتایجی می رسید)، با زانو، سر مارک مارکز(که پرانتز قبل در مورد او نیز برقرار است) که مزاحمش شده را از خود دور کرده، مارکز هم زمین خورده. نتیجه این که حکم داده اند آخرین دور این مسابقات را رسی، آخرین نفر آغاز کند و این یعنی خطر از دست دادن قهرمانی فصل! رسانه های ایتالیا چه کنند؟ بر دارند بگویند «چه وقت چیپ زدن بود آقای گل محمدی؟» یا موقعیت را تحلیل کنند، خشم آدمی زاد و ضعفش را بفهمند و از او انتظار خدا (به معنای جامع مطلق و گوینده آن کن که بی تردید فیکون به دنبال دارد) بودن نداشته باشند، نقش و وظیفه قانون را بفهمند و بی جبهه گیری علیه قانون، ورزشکار را به جبران ورزشی و انجام آن معجزات که از بشر بر می آید تشویق کنند؟...

راحت تر همان نیست که بروند کامنتهای صفحه مجازی مارکز (نه آن نویسنده محبوب شما از امریکای جنوبی)را بخوانند و ناسزاهای ایتالیایی مردم را پیدا کنند و وااسفا بر این فرهنگ بگویند و از اساس، ماجرا را بی خیال شوند و سرگرمی مد روزتر بیابند، بدون سعی در درک علت و تقصیر خودشان در تولید این روش تخلیه خشم در طیف مخاطب؟..