یادداشت
یادداشت

یادداشت

اعترافات

من و ساتیاجیت رای رفقای خوبی هستیم.  او فیلم های خوب ساخته و برای من گذاشته و رفته ، من هم تا جایی که می توانم خوب می بینمشان و دوستشان دارم. تا اینجا هم بین خودمان بماند همه کارهایش را از سه گانه "آپو" که معروف ترین ساخته هایش در ایران هستند بیشتر پسندیده ام. اما خب یک چیز دیگر هم حالا باید بین خودمان بماند و آن این که این "چارولاتا"یی که گویا در سطح بین المللی به پخته ترین ساخته او می شناسندش و خودش هم جایی از بیشتر دوست داشتنش گفته را کمتر از مثلا "نایک" دوست دارم. ایده "آنا کارنینا"یی داستان خب خیلی باب طبع من نیست اما راستش حالا باید اعتراف دیگری هم به اعترافاتم ضمیمه کنم که پیچیدگی روانی چارولاتا را به مال آنا ترجیح می دهم و طراحش را موفق تر می بینم. متن فیلم شعارزدگی هایی هم دارد که خب گاهی الزاماتی بوده برای تامین بودجه و گاهی هم احساس رسالت نویسنده که در "نایک" و "بزدل" و حتی "اتاق موسیقی" هم می شود نمونه هایشان را یافت. شاید اتفاقا از این لحاظ سه گانه آپو پاک تر بودند.



charulata/the lonely wife(Satyajit Ray)-1964


 

جایی از جهان

"ماما روما" پر است از نشانه های مربوط به مسیحیت، از نقطه های اتصال به گوشه هایی از تاریخ ایتالیا و اروپا. بر پایه فرهنگ ایتالیا ساخته شده وآدم هایش با لهجه صحبت می کنند. اما اگر شما فیلم را دوبله شده به زبان رسمی هر کشور دیگر ببینید، ندانید ایتالیا کجای جهان است و مذهبتان جز از مسیحیت باشد و شناختی از ادیان دیگر نداشته باشید و عمیقا در لحظه حال زندگی کنید و هیچ ارتباطی با هیچ گوشه ای از تاریخ هیچ گوشه دنیا مگر کوچه محل سکونتتان نداشته باشید هم باز از آن سر در می آورید، با قصه ارتباط برقرار می کنید، تاریکی شهر و تنهایی مردمش را می فهمید و کلی چیز دیگر دستگیرتان می شود. این را می گویند جهان شمولی.



mamma Roma(Pier Paolo Pasolini)-1962

راه

زاتویچی می رود؛ رو به افق؛ پشت به ما. می رود تا ادامه داشته باشد. نمی رود تا در آینده ی پشتِ افق، چیزی را بیابد. او جستجوگر نیست، او در سفرِ رو به کمال نیست، او قهرمانِ منتظر در سرزمینی تاریک نیست. او نوری با خود ندارد، در تاریکی است و در تاریکی می ماند و پشت سر غم و مرگ و تنهایی می گذارد و می رود، نه شادی و آزادی و پیروزی. مهارتِ نمایشیش حتی خاموش کردنِ شمع و بردنِ نور است. او به سوی افق از ماجرای هر قسمت فرار می کند، به استقبال ماجرای بعد نمی رود. در گریز است از خود، اما با خود. اسمش را می گذاریم جبر انگار.



The New Tale Of Zatoichi/Shin Zatōichi monogatari(Tokuzo Tanaka)-1963

نقش

در ترجمه Nayak یا hero به فارسی یا زبان های دیگر، معنا از دست می رود. فیلم را "قهرمان" صدا کنیم، شما به چه چیزی فکر می کنید؟ مثلا هنرهای رزمی، جنگ، نجات فیزیکی بشریت از رنج های مادی که می شناسید و ...یا سینما؟ در هندوستان این دو کلمه پیش از هرچیز مترادفِ بازیگران نقش اول مرد است (شاهرخ خانشان را مثلا شما خوب می شناسید). به این دیالوگ فیلم نگاه کنید:

- پیشنهاد بازی توی یه فیلم رو برام آورده.

-چه نقشی؟

- hero.

Hero البته God نیست ولی خداگونه است. همان طور که تمامیِ آن اجسامی که هندیان به سویشان نیایش می کنند و به پایشان قربانی می برند و خواسته ازشان می خواهند، خدا نیستند. nayak هم پرستیده می شود؛ سوی آرزو و خواسته و طلب معجزه است؛ آرامش می دهد و بر می آشوبد؛ نزدیکِ نزدیک و دورِ دور است؛ ظاهر انسانی و قدرتی فراتر از او دارد. nayak  آن جا توی آن عکسی است که امضا می شود، نه صاحبِ این دستی که دارنده ی آن امضاست: جاودان، با هم تصویری که اول بار از او ترسیم کردند برای تسهیلِ پرستیدنش.


Nayak/Nayak:the hero(Satyajit Ray)-1966

حاشیه

داستان، داستان جنگ است و سرباز؛ زن، تنها بهانه ای است برای روایت و ابزاری برای نتیجه گیری و تنظیم مخاطب. 


story of a prostitute /shunpu den (Seijun Suzuki)-1965

زاویه

برای خوب دیدن باید از سطح مردم ارتفاع گرفت و  به محلِ تماشاشان از بالا نگاه کرد.


yojimbo(Akira Kurosawa)-1961

بی گرمای خون

«کوایدان» داستان ارواح است. چون معنای اسمش را نمی دانیم یا موسیقی و ترانه های سنتی ژاپنی پرش کرده اند و نام کارگردانش ماساکی کوبایاشی است و این فیلم را بعد از آن همه فیلم سیاه و سفید رنگی ساخته است، مضمون عوض نمی شود. فیلم مجموعه ای از داستانهای عامیانه درباره ارواح است و در ژانر ترسناک هم قرار می گیرد. خب حالا که این طور است چه کنیم؟ به فیلم احترام نگذاریم؟ برای فهمیدنش وقت و انرژی صرف نکنیم؟ جلوی دوست و آشنا دیدنش را به روی خودمان نیاوریم؟ یا آن یکی راه باحال تر را انتخاب کنیم و مشتی اصطلاح آشنای توی کتاب ها و کلاس های آموزشی و قهوه خوری ها و طبیعت گردی های فرهنگی(!) را بار دیگر بر زبان بیاوریم و لایک فرهنگی جمع کنیم و ...؟ ...
یک راه سومی هم هست: به این چند فیلم کوتاه فکر کنیم؛به رنگ های به کار رفته؛ به دکور ساخته شده؛ به فرهنگ ژاپن؛ به ارواحی که توی آب زندگی می کنند و ما با هر بار پر کردن لیوان آبمان، امروز حتی با باز کردن شیر آب می توانیم به دنیای خشکمان بازشان گردانیم؛ به نیازشان برای شنیدن و باز شنیدن قصه خودشان،سرانجام هراس آور و تراژیکشان؛ به آن چه همین جا می خواستند و جز همین جا به دست آوردنی نیست؛ به نیازشان به فراموش شدن. 

Kwaidan(Masaki Kobayashi)-1964


خلوتگاه

شمعونِ لوئیز بونوئل، مردِ مردم گریزی نیست. برای خلوت یا ریاضت هم به ستون پناه نبرده است. روی ستون بهتر دیده می شود. ظاهر آشفته اش جذابیت او را از هر آراسته ای بیشتر می کند و چشمانِ زمین و آسمان را به سویش بر می گرداند. از مردم گذشته، شیطان هم به شخصه به دیدارش می آید، مانده فقط جلب توجه خدا که ستاره ای پرنورتر از خودش در کائنات نباشد. معجزه، سرگرمی اوست و عادت مردم؛ تا این که با هواپیما عروج می کند. نه به نزدِ پروردگار که به میان مردم. یکی از آن ها می شود. دیگر دیده نمی شود. شیطان هم چشم از او بر می دارد. تنهایی و ریاضت تازه آغاز می شود؛ بین آن همه صدا و حرکت.


Simon of the Desert /Simón del desierto(Luis Buñuel)-1965

ادامه دارد

زاتویچی برمی گردد؛ به همان نقطه ای که با او آشنا شدیم؛ به همان مکانی که یک سامورایی را به جای تمام سامورایی ها به خاک سپرد و عصرِ قدرتِ یاکوزا را آغاز کرد. این بار دیگر غریبه نیست؛ قهرمان شمشیرزن است. این بار انگار قمارباز هم نیست! این بار داستان با حضور قهرمانانه او آغاز می شود، به جای ضعف و نابینایی که شروع کننده اولین فیلم از مجموعه داستان های او بود. این بار انگار خواسته باشند سردیِ فیلم اول را گرم کنند تنِ زن داریم، مِهرِ برادری و عشقِ دیرین و معما و انتقام و نجات و جمعِ تنقلات جمعِ جمع است. این جا به جایی از آن سرما به این گرما احتمالا به نفع بازار جهانی فیلم تمام شده و عمرش را دراز کرده(شمارِ بیشتری فیلم با محوریت زاتویچی ساخته شده) اما شاید تعداد نگاه های جدیِ عبور کرده از روی این عمر بلند را کاسته باشد.

پایان بندیِ این قسمت، امتیازِ بزرگی برای فیلم است: فصل تمایزِ یک عامه پسندِ تاریخ دار از عامه پسندِ ماندگار. بدونِ دور شدن در افق و سفر به آینده تاریک و روشن؛ حتی بدونِ قطعیتی در پیروزی و شکست؛ ضربتی و خلاص! مسئله همین است: حالِ حال؛ بیرون آوردن یا نیاوردنِ شمشیر؛ حامل چوبدستی بودن یا شمشیری! پایان.



The tale of Zatoichi continues/Zoku Zatôichi monogatari(Kazuo Mori)-1962

این من و ما

اولین بار توی "کاپیتان سوباسا"ی بی زیرنویسم به "اوره تاچی" برخوردم. می دانستم "اوره"(ore) یکی از انواع "من" است و کلی دنبالِ معنا برای "تاچی" گشتم. واکاشی مازو(واکاشی زومای ما) و تاکشی و باقی بچه های تیم توهو رفته بودند دنبال کوجیرو (کاکروی ما) که بعد از نیمکت نشین شدن،  زده بود زیر همه چیز و برگشته بود ولایت و سایه اش افتاده بود توی آب رودخانه و ... با این "اوره تاچی" های هم تیمی ها از روی رودخانه رفت(سایه اش را عرض می کنم). بعدها مدارکی به دست آمد از جمله در همین فیلم وضعیت بشری که "تاچی"، "اوره" را به نوعی جمع می بندد و از آن "ما" می سازد. همان طور که در برابر "کیمی"(یکی از انواع "تو") را هم جمع می بندد و از آن "شما" می سازد. کاجی راه می رود، سربازها و زن و کودک و پیر و جوان را پشت سر فراموش کرده به میچیکوی رو به رو می اندیشد. هدف صدایش کنیم، عشق، امید، نیرو، بهانه یا هرچیز دیگر، لوله تفنگ کاجی توی صورت ماست و خودش بهمان پشت کرده، پیش می رود و صدایش با میچیکو حرف می زند که باز با هم ما (اوره تاچی) می شوند یا نه؟ در زبان ژاپنی هم مثل فارسی جملات با فعل ختم می شوند، حرف کاجی با میچیکوی توی ذهنش اما با "اوره تاچی وا" به پایان می رسد و سکوت می نشیند کنار راه پیش رویش؛ مبهم؛ بی پایان؛ هراس آور؛ فرساینده؛ و فریبا. این "وا" کلمه غیر قابل ترجمه ای است که نقشش نمایش تاکید گوینده است: این که مثلا در "ما غذا می خوریم" برای گوینده "ما" مهمتر است یا "غذا"؟ "وا" می رود می نشیند درست بعد از محل تاکید، بلافاصله بعد از این "اوره تاچی" که جنگ به "اوره" و "کیمی" تقسیمش کرده است.



The Human Condition III: A Soldier's Prayer/Ningen no jôken(Masaki Kobayashi)-1961


در جای خالی کلمه مناسب بگذارید-در صورت امکان!

این که در دوره ادو، زنی مردش را "عزیزم" خطاب کند به خودی خود عجیب هست؛ حالا این مرد، شمشیر به کمر و دست به شمشیر و بی لبخند هم باشد و با همان خونسردی و بی تفاوتی که شما خیار نصف می کنید، آدمی زاده دو نیم کند یکیشان همسر سابق زن و کلی از این ماجراها، تعجب خب دو چندان می شود. پس مخاطب نگرانِ معنای واقعیِ "آناتا"ی آمده بر زبان زن و "عزیزم" زیرنویس شده می شود و جستجو باید کرد!



این "آناتا"("آنتا هم می شود گاهی شنیدش به سکون "ن")، ضمیر محترمانه دوم شخص است. اما از آن جا که زنان ژاپنی برای خطاب همسرانشان هم همین را به کار می برند تا از صمیمیت و حتی توهینِ بر زبان آوردنِ نام آن حضرت و هم تراز شدن با او اجتناب کنند، دوستان انگلیسی زبانمان دنبال معادلی در زبان خود گشته، نیافته، dear و  darling و  honey نوشته اند توی فرهنگ های لغاتشان و زیرنویس فیلم هایشان. مترجم ما هم برداشته زیرنویس انگلیسی را ترجمه کرده و ما را به عجب آورده است. فارسی هم البته معادلی برای این "آناتا"ی زن به شوهر ندارد(یا من نمی شناسم). حالا زمان اوشین و هانیکو باشد و زنمان مادر اوشین یا هانیکو خب بر می دارد به همسر جانش "آقا" خطاب می کند که خیلی منطقی تر از "عزیزم" و بسیار نزدیک تر به محتواست. طرفمان خود اوشین یا توی سن و سال جوانی های او باشد خب به جای "آناتا" چنان که رسم خود ماست همسر را به نام صدا می کند. اوشین باشد "ریوزو" می گوید، هامای فیلم پاراگراف اول باشد "ریونوسکه". این ترجمه رابطه زوج ها را امروزی و برابر می کند اما به اندازه "عزیزم" دروغگو نیست و می شود به کمکش گفت "این بچه رو ورمی دارم می رم" یا "یا تو رو می کشم یا خودم و این بچه رو" یا "بکش! همه دنیا رو بکش! به من چه؟" مثلا!


The sword of doom/ Dai-bosatsu Toge( Kihachi Okamoto)- 1966 

راه

یکی از دهقان ها: الآن چی کار کنیم؟

رونین: هر کاری که از دستتون بر میاد.



"سه سامورایی یاغی" در آغاز یک جیدایگکیِ معمولی است با ارباب مخوف و رعیتِ مظلوم و ساموراییِ راه بلد. در میانه به یک چامبارای بد تبدیل می شود؛ وقتی که شمشیرِ شمشیرزن به جای حذف مهاجم در فاصله کمتر از یک متریِ خود،آرام و آماده به خدمت در جوارِ شمشیرزن می ماند تا مدت زمان تعلیق را ناموجه بالا ببرد. در پایان اما، وقتِ دور شدنِ سه رونین با سه فلسفه متفاوت از صفحه نمایش، فیلمی ماندنی و تاریخی است.


Three outlaw samurai/Sanbiki no samurai (Hideo Gosha)-1964


no greater love

خب دارم دوباره این سه گانه رو می بینم:

زیر برف
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 15:17 شماره پست: 741

در روزگاری که هنوز مردم جهان بابت فرود آمدن بمب اتم بر سر مردم ژاپن ، دلسوزی را جایگزین نفرت خود از آنها نکرده بودند، ماساکی کوبایاشی سه گانه the human condition* را ساخت و در آن نه اشاره ای به آن بمب کرد و نه تلاشی برای رفع اتهام. او اتهام را تفهیم کرد.اتهام  نه متوجه ژاپن و نه ژاپنی است که متوجه طرز تفکری جهانی است که ژاپن هم از آن مستثنا نبوده است(و شاید نسبت به بعضی سرزمینها میزبان بهتری  بوده باشد برایش): کارگر را کارگر، سرباز را سرباز، اسیر را اسیر، چینی را چینی، روس را روس، ژاپنی را ژاپنی، زن را زن و مرد را مرد دیدن و نه همه اینها را انسان دیدن.

 ژاپن تجاوزکار مغلوب می شود و سزای آن را نه صاحبان تفکر تجاوزگر، که سرزمین ژاپن و مردم آن میبینند ، چون اینها ژاپنیند و آنها پیش از ژاپنی بودن افسرند و قوانین بین المللی از حمایت از افسران می گوید و نه ژاپن و ژاپنیها یا انسانها.

و البته که آنچه ژاپن را مغلوب می کند، نه اندیشه برتر، نه طرز فکر نو که سلاحهای جدیدتر و پرتوان تر است.اصلاح، در قالب کاجی[1]،با مخالفت مواجه می شود، تمسخر می شود،تقدیر می شود،پشیمان می شود، پریشان می شود،همراهی می شود، پذیرفته می شود،شلاق می خورد،از زمین گرفته می شود و کهنگی جایگزینش می شود،سنگ می خورد،به جنگ اعزام می شود، از دست می دهد،گرسنه می ماند، ناتوان می شود، تجدید قوا می کند، امیدوار می شود، محبوب می شود، مطلوب می شود، منفور می شود، تضعیف می شود،مورد خیانت واقع می شود، تسلیم می شود،اسیر می شود، نادیده گرفته می شود ، هدف می شود، آرزو می شود،جدا می شود، زیر فشار می رود، تنها می ماند،تحلیل می رود، از پا می افتد و برف رویش را می پوشاند.


                         

[1] شخصیت محوری این سه فیلم

*I:no greater love

II: road to eternity

III: a soldier's prayer