یادداشت
یادداشت

یادداشت

memory

-I memorized it.

-Obviously but why?

-Because it has no meaning. I love things that have no meaning.


Sherlock Holmes faces death(Roy William Neill)-1943

زمان، مکان و این قبیل حواشی

اگر روزی روزگاری می خواستم از مجموعه داستان های شرلوک هولمز اقتباسِ سینمایی(تلویزیونی) داشته باشم، بی تردید این داستان یکی از انتخاب های اصلیم بود. دلیل اول در خطر بدون جان قهرمان، اوج و فرودهای گیرایی می سازد که مخاطبِ هولمز باز و حتی هولمز نباز و صرفا سریال باز و حادثه باز و قصه شنو را پابندِ محصول نهایی خواهد کرد و جنسمان فروختنی و خریدنی خواهد بود. دلیل دوم، کیفیت خاص این ماجرا و شکل گیریِ معما هم پای پاسخِ معماست. داستان، تا نقطه های نزدیک به پایان، فقط داستانِ بیمارِ رو به مرگ و مشاعرِ رو به زوالش است و دوستِ نگران و صاحب خانه هراسانش. خوانندگانی که بر خلاف ما در زمان حیات آرتور کنان دویل زندگی می کردند و داستان را برای بار اول در مجله استرند دنبال می کردند، تجربه ای متفاوت از من و شمای دیر به دنیا آمده، داشته اند در برخورد با این داستان. آن ها به واقع نگرانِ مرگ کارآگاه شده اند و تا زمانی حتی به جستجوی معما نبوده اند. ذره ذره که پازلِ سوال شکل می گرفته هم باز از نگرانیشان چندان کاسته نمی شده و هیجان و غافلگیریِ کالورتون اسمیت را هم شاید شریک شده باشند؛ چیزی که به ندرت در یک داستانِ معمایی، پلیسی و قهرمانی رخ می دهد. این جا جایی است که تاجر راهش را از خالق جدا می کند. راهی که تهیه کننده های گرانادا رفتند و زنِ نحیفِ مظلومِ طفلکی و مردِ هیولای بی رحم و عاشقِ شاعرِ معتادِ خرفت و پزشکِ مهربانِ جان بر کفِ انتقام گیر و کودکانِ کنترل کننده عواطفِ تماشاگر را تنگِ این داستانِ تقریبا 3 نفره (و مردانه) چسبانده اند(از آن جا که در مجموع کمتر از 10 دقیقه از محصولِ تقریبا 50 دقیقه ای شامل محتویات این ماجراست شاید باید بگوییم سایه ای از این داستان را به آن چیزها چسبانده اند!) و حاصل را با طیب خاطر و احساس امنیت به ما فروخته اند. 



I wonder how a battery feels when it pours electricity in a non-conductor?


The Adventure of the Dying Detective(Sir Arthur Conan Doyle)

سرگرمی سازی

این داستان هم خون دارد و هم زن؛ هم عشق دارد و هم تنفر؛ هم ظالمِ دیدنی دارد و هم مظلومِ چشیدنی. طبیعتا شهرت و اقتباسِ تصویری هم دارد: مشهورترینش قسمتی از سریالِ مطرحِ قرنِ گذشته شبکه گرانادا با شرلوک هولمزِ بی همتایش جرمی برت که در همان نیم صفحه اولِ داستان، اصلا در همان دیالوگِ اولِ شمع به دستش ، چنان جانی به مردِ توی کاغذ می دهد که بعدها بازیگرِ دیگری نخواهد توانست و نتوانسته است از او (یعنی همان کاراگاه نامیِ توی کاغذ) بگیرد.

در مجموع اما این داستان در مقایسه با بسیاری دیگر از داستان های مجموعه شرلوک هولمز، زوایای کمتری را پوشش می دهد و بر همان زاویه سرگرمی و حلِ معما متمرکز است. مردِ پلید و زنِ لطیف و شوالیه ناجی و کلید های نادرست برای قفل های گاهی روی صندوقچه های خالی.

***

لیدی برکنستال، که در پایان به نام دوشیزگی، مری فریزر نامیده می شود مثلِ آزاد شدن از قیدِ اسارتی(آن هم توسط یک دریانورد، یک مردِ آزادِ خارج از قیدِ مرزها)، از یک طرف تمامی ضعف های مرسومِ زنهای قصه هاست با تمامِ کوری و نادانی و سکوت و تاثیرپذیری که هنوز هم رسمِ غالبِ زنانی است که توی این جهان و زیر همین آسمان نفس می کشند و از سوی دیگر همان تصویرِ اساطیریِ فریبکار و فریبا را منعکس می کند. زنِ خدمتکار نیز همین هر دو ویژگیِ وفاداری و فرمانبرداری به هر قیمت و فریبکاری و دروغگویی به مهارت را داراست. داستان، فقط یک اعتراض سطحه به قانونِ مذهبیِ انگلستان و ممنوع بودنِ طلاق و رهایی بخشیِ جنایت و خونریزی است.



 

Your fatal habit of looking at everything from the point of view of a story instead of as a scientific exercise has ruined what might have been an instructive and even classical series of demonstrations. You slur over work of the utmost finesse and delicacy in order to dwell upon sensational details which may excite, but cannot possibly instruct, the reader.


The Adventure of the Abbey Grange(Sir Arthur Conan Doyle)

پیدا کردنِ سوال

"The adventure of the missing three-quarter" یکی دیگر از داستان های کمتر شناخته شده شرلوک هولمز و خوابیده بین صفحاتِ مجموعه "بازگشت شرلوک هولمز" است. داستان، معما دارد اما جنایت نه. جسد دارد اما قاتلِ قابل قصاص نه. زن دارد اما فقط در یک صحنه و بی جانِ به فروش رساننده جسم. پس جایش در همین آرشیوِ موزه ای است که هست نه در معرض باد و هوا. و موزه، مکانی است در خدمت رئالیسم. جایی برای واقع گرایی و واقع نمایی، برای ضبط و تماشای هر آن چه روزی و روزگاری بر جهانی رفته است. این داستان، به تمام ، در تشریح جزئیاتِ زندگیِ روزگاری و پیش نمایشِ زندگیِ روزگاری بعد از آن است: جایی که امروز در آنیم. زمینه ورزش آماتوری برای داستان، گرچه به تولیدِ فرضیه های غلط برای پاسخ معما کمک می کند، بیشتر در خدمت تفسیر یک جامعه است. درست مثل کنار هم قرار گرفتن بیماری و سلامت،علم نظری و عملی،روستا و شهر، استفاده از انواع وسایل نقلیه موجود در کمتر از 10 صفحه ، و نقش همزمان جانوران و سازمان تلگراف و امثالشان. سوال، کجا بودن گادفری استانتون یا دلیلِ غیبتش نیست. سوال این است که "او چیست؟"


  

I had learned to dread such periods of inaction, for I knew by experience that my companion's brain  was so abnormally active that it was dangerous to leave it  without material upon which to work.


The adventure of the missing three-quarter(Sir Arthur Conan Doyle)

جایی بین صفحات و کلمات

"ماجرای سه دانشجو" یکی از معدود داستان های شرلوک هولمز است که چندان توجه سرگرمی سازهای معاصر را جلب نکرده است و همین جوری توی کتاب مانده است تا روزی از روزها، یکی مثل من در یک هیجانِ افتِ دوزِ هولمز در خون، بخواندش. احتمالِ به سرقت رفتنِ سوال های امتحان خب چندان بفروش نیست! تماشاگر به جوی خون و غلیان احساسات احتیاج دارد؛ به درگیری و فرار؛ به مرد و زن! این داستان، مطلقا مردانه است. تنها عنصرِ مونثِ مورد اشاره، خانه داری است که لابد شام را در غیابِ مستاجرانش آماده کرده و صبحانه را نیز! نه! جای چنین ماجرای کم زنی، نه در تلویزیون است، نه روی پرده سینما و نه حتی روی زبانِ مادربزرگ ها و عمه خانم ها و کودکانِ توی کوچه! جای چنین داستانی، فقط در میانِ صفحاتِ تشریح کننده شاید بزرگ ترین و پررنگ ترین و زنده ترین آفریده خیالِ بشری است: تجسمِ تمامیِ قدرت و ضعفِ بشری؛ موجودِ نامیرای شکست پذیرِ جستجوگر! و در جستجو، صرفِ وجودِ پرسش، ارزش است نه در چه باره ای بودنش.



Without his scrap-books, his chemicals, and his homely untidiness, he was an uncomfortable man.


The Adventure of the Three Students(Sir Arthur Conan Doyle)

در گذر زمان

الان دیگه یادم نیست چقدر گذشته، ولی هیچ وقت یادم نرفت که برنامه داشتیم (یا شاید داشتم و رفیقی خیلی همراهی کرد باهاش) یه تحلیلی روی شخصیت های زن چند تا از داستان های شرلوک هولمز انجام بدیم. نه از این بابت که یک وظیفه فرهنگی را به اجرا درآورده باشیم. دست کم نه از جانب من. قصد بر این بود که چیزی جز مسابقه دزد و پلیس و فرایند حلِ معما و رسیدن به 4 از اعمالِ جمع بر دو عدد 2  رو توی داستان های مربوط به این کارآگاه مشهور، به دستِ کم نفرِ سومی نشون بدیم. تا امروز به دلیلِ تنبلی (یا در حالتِ حق به جانبش، گرفتاری) من، ممکن نشد یا عقب افتاد. حالا من باید همه اون داستان های مورد اشاره رو باز بخونم تا بتونم اختلاف ها و اتفاق های نظرم با رفیق رو تشریح کنم

این اصلِ یادداشت رفیق (که من با بی طرفیِ واتسن اش توافق نظر ندارم و با کم بودنِ رنگِ مادر مری برای مداقه و با گوشه ای از استدلالِ مربوط به فریب خوردنِ دو تا از شخصیتهای زنِ مورد توجهمون):

ادامه مطلب ...