یادداشت
یادداشت

یادداشت

qualified

بعد از واقع گراییِ بی ذوق و کلاسیِ سه داستانِ اول*، به امیدِ تهویه ای، دست به دامنِ تنها عنوانی می شوم که خبر از نوعی فانتزی می دهد: پیشانی سوراخ من.

تا به این جا، این تنها داستانی است که می توانیم باور کنیم، هیات انتخابی آن را برای شرکت دادن در مسابقه ای برگزیده است. این چهارمین داستان، اولین نوشته ای است که خواننده را درگیرِ غلط ها، بد سلیقگی ها، شکستگی ها، چند گانگی ها، بلاتکلیفی ها، تردیدها و ترس های زبانیِ نویسنده نمی کند. تا اینجا این تنها نویسنده ای است که زبان  را به همان راحتی که شما لیوان را برای نوشیدن آب به کار می برید، برای نوشتنِ داستان به کار برده است. فضاسازی و بعد گسترشِ داستان و رخدادهایش در این فضا هم با مهارت انجام شده است. آن چه که هدفِ هر محصولِ مخاطب داری است یعنی جذب مخاطب هم از عهده اش بر می آید چون هم تولید کنجکاوی می کند و هم ریتم مناسبی دارد و تولید کسالت نمی کند. مختصر، داستانی است درخورِ هدیه ی خوانده شدن و در معرضِ سلیقه ها قرار گرفتن. مثلا من طول بخشی از داستان و شیوه ارائه پیام اخلاقیِ نهایی(یا شاید خود پیام) را نمی پسندم: کلاهی است که مدلش را نمی پسندم اما بر خلاف سه داستانِ قبلی گشاد نیست و به حقه روی سرم نگذاشته اند!


_____

*داستان سوم

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد