«قهوه و سیگارها» به عنوان یک فیلم یکپارچه ، حرکتی است که از یک وضعیت کاملا فانتزی آغاز می شود، به واقعیت می رسد، در خیال فرو می رود و با اعلام آغاز پخش اخبار به پایان می رسد و ناگهان در واقعیتِ ساختگیِ حاصل از تخیلِ تحریریه های خبر سقوط می کند؛ چنان مدار تسلایی که ناگهان از کار می افتد[1]؛ درست مثل زندگی انسان در آخرین اپیزود فیلم.
«قهوه و سیگارها» به عنوان مجموعه ای از اپیزودهای مستقل،نگاههای متفاوتی است به روزمرگی یکسانِ انسان ها:حرفها، اعمال و ژستهای تکراری، بدون اعتقاد، از روی عادت و مطابق عرف، حتی در غیر عادی ترین شرایط قابل تصور مانند اپیزود اول!
تنها در یک اپیزود، یک نفر مخالف عرف، عادت، هنجار، رسم و یا هرچیز دیگر رفتار می کند: اپیزود «مشکلی نیست». تنهاییِ مرد تنهایی که در تفریح انفرادیش، مستمر جفت می آورد. تنهایی ای که دوست خیرخواه ذره ای به درکش نزدیک هم نمی شود اما به صدای بلند اعلام می کند که «می فهمد»؛ دوست خیرخواهی که برای نمایش خیرخواهیش به دیدن دیگری آمده است، نه برای دیدن او؛ که از شنیدن مشکلش خوشحال خواهد شد و نه از تجدید دیدارش؛ که از انجام وظیفه هایش احساس رضایت می کند، نه از دوستی کردن و دوستی داشتن؛ که تمام جامعه است در برابر فرد.
روز-خارجی-پارک
یک فنجان قهوه درست در مرکز دایره ای که صفحه یک میز شطرنج است قرار دارد.مردی ایستاده و مستقیم به فنجان نگاه می کند.با تردید نزدیک می شود اما ناگهان گویی توجهی به فنجان نداشته است از کنار میز عبور می کند و می رود.چند لحظه بعد با تردید از همان سمتی که خارج شده است بر می گردد.اطراف را کنترل می کند.با احتیاط با دست، دمای فنجان را کنترل می کند، کلاهش را روی فنجان می گذارد و می نشیند.مضطرب است. با ناخنهایش بازی می کند و مدام اطراف را کنترل می کند.
مرد دیگری از کنار میز عبور می کند؛ در فکر است، دستها در جیب و به زمین نگاه می کند.
مرد اول: آقا..
مرد دوم متوقف می شود و با حرکت سر از او می پرسد که چه می خواهد؟
مرد اول: آتیش داری؟
مرد دوم: چی؟
مرد اول: سیگار داری؟
مرد دوم: نه
مرد اول پاکت سیگاری بیرون می آورد و تعارف می کند.
مرد اول: سیگار؟
مرد دوم سیگاری بر می دارد.مرد اول تعارف می کند که بنشیند و او می نشیند.به سیگارهایشان نگاه می کنند و با آن بازی می کنند.مرد اول گویی ناگهان چیزی را به یاد آورده است سر بلند می کند.
مرد اول: قهوه؟
مرد دوم با حرکت سر علاقه مندی خود را نشان می دهد.مرد اول کلاهش را از روی فنجان قهوه بر می دارد.احساس پیروزی می کند.
مرد اول(با خوشحالی): باید سرد شده باشه.
مرد دوم (با دست دمای فنجان را کنترل می کند): آره سرد شده.
فنجان را به حال خود می گذارد ، اما دیگر هیچکدام سرگرم سیگارهایشان نیستند.همدیگر را نگاه می کنند و گاه به گاه لبخند می زنند.
مرد سوم با لباس ورزشی در حال دویدن کمی دور از این دو در حال عبور است.
مرد دوم(تقریبا فریاد می زند): آقا آتیش داری؟
مرد سوم چند لحظه توقف می کند، سپس به آرامی به سمت آنها می آید و کنار میز می ایستد.
مرد سوم: نه.
(اپیزود دیگری از من است برای فیلم قهوه و سیگارها)
قهوه و سیگارها(جیم جارموش)-2003[***]-2
+ نوشته شده در جمعه هشتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 13:28 شماره پست: 977
زمان را همیشه می شود داشت، اما هیچ وقت نمی شود نگه داشت.
coffee and cigarettes(Jim Jarmusch)-2003