یادداشت
یادداشت

یادداشت

هی قهوه و هی سیگار

یه جایی یه چیزی خوندم،یاد اینا کردم:

قهوه و سیگارها(جیم جارموش)-2003[***]
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 18:55 شماره پست: 229

«قهوه و سیگارها» به عنوان یک فیلم یکپارچه ، حرکتی است که از یک وضعیت کاملا فانتزی آغاز می شود، به واقعیت می رسد، در خیال فرو می رود و با اعلام آغاز پخش اخبار به پایان می رسد و ناگهان در واقعیتِ ساختگیِ حاصل از تخیلِ تحریریه های خبر سقوط می کند؛ چنان مدار تسلایی که ناگهان از کار می افتد[1]؛ درست مثل زندگی انسان در آخرین اپیزود فیلم.

«قهوه و سیگارها» به عنوان مجموعه ای از اپیزودهای مستقل،نگاههای متفاوتی است به روزمرگی یکسانِ انسان ها:حرفها، اعمال و ژستهای تکراری، بدون اعتقاد، از روی عادت و مطابق عرف، حتی در غیر عادی ترین شرایط قابل تصور مانند اپیزود اول!

تنها در یک اپیزود، یک نفر مخالف عرف، عادت، هنجار، رسم و یا هرچیز دیگر رفتار می کند: اپیزود «مشکلی نیست». تنهاییِ مرد تنهایی که در تفریح انفرادیش، مستمر جفت می آورد. تنهایی ای که دوست خیرخواه ذره ای به درکش نزدیک هم نمی شود اما به صدای بلند اعلام می کند که «می فهمد»؛ دوست خیرخواهی که برای نمایش خیرخواهیش به دیدن دیگری آمده است، نه برای دیدن او؛ که از شنیدن مشکلش خوشحال خواهد شد و نه از تجدید دیدارش؛ که  از انجام وظیفه هایش احساس رضایت می کند، نه از دوستی کردن و دوستی داشتن؛ که تمام جامعه است در برابر فرد.

 _________
[1] در یکی از اپیزودها این حادثه رخ می دهد.

چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ ۱۹:۴۴
مرسی که رفتی فیلم رو دیدی رفیق، با نظرت موافقم که فیلم در کلیت مجموعه ای از اپیزود های مستقل هست با نگاههای متفاوتی که به روزمرگی کرده، ولی در جزئیات، هرکدوم از اپیزود هاش حرف هایی قابل بحث دارن که البته تو به چند تاشون اشاره کردی، غیر متعارف ترین اپیزود که اولی هست و زمان فیلم برداریش هم گویا هفده سال پیش از ساخت نهایی فیلم بوده، به نظرم جارموش همه ی حرف فیلم رو به یکباره میزنه، همون پوچی و بیهدفی و بی معنایی زندگی...فیلم برداری این اپیزود که از بالا فنجون های چایی رو نشون می ده و جا عوض کردن این دو تا ادم منو به این فکر انداخت که تو هم اگه میخواسی همین رو بسازی با همین زاویه فیلم میگرفتی ...


90 درصد من هم همین کارو میکردم. تو فکرم یه اپیزود بنویسم واسش!!
اون اپیزود اول رو اگه مستقل از مجموعه بود بیشتر دوست داشم، مستقلا بیشتر حرف برای گفتن داره تا توی این مجموعه به نظرم .بقیه مجموعه که پشت سرش میاد مانع از این میشه که درد ضربه ای که به آدم میزنه باقی بمونه، بلافاصله روش با طنز دوقلوها پوشیده میشه.
چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۱ ۲۱:۴۲
موافقم ، اون اپیزود یک سر و گردن از بقیه اپیزود ها بالاتره...پس تا هنوز ذهنت مشغول چیز جدیدی نشده زود دست به کار شو واسه نوشتن اپیزود خودت .


چشم


تفریحات
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 13:28 شماره پست: 257

روز-خارجی-پارک

یک فنجان قهوه درست در مرکز دایره ای که صفحه یک میز شطرنج است قرار دارد.مردی ایستاده و مستقیم به فنجان نگاه می کند.با تردید نزدیک می شود اما ناگهان گویی توجهی به فنجان نداشته است از کنار میز عبور می کند و می رود.چند لحظه بعد با تردید از همان سمتی که خارج شده است بر می گردد.اطراف را کنترل می کند.با احتیاط با دست، دمای فنجان را کنترل می کند، کلاهش را روی فنجان می گذارد و می نشیند.مضطرب است. با ناخنهایش بازی می کند و مدام اطراف را کنترل می کند.

مرد دیگری از کنار میز عبور می کند؛ در فکر است، دستها در جیب و به زمین نگاه می کند.

مرد اول: آقا..

مرد دوم متوقف می شود و با حرکت سر از او می پرسد  که چه می خواهد؟

مرد اول: آتیش داری؟

مرد دوم: چی؟

مرد اول: سیگار داری؟

مرد دوم: نه

مرد اول پاکت سیگاری بیرون می آورد و تعارف می کند.

مرد اول: سیگار؟

مرد دوم سیگاری بر می دارد.مرد اول تعارف می کند که بنشیند و او می نشیند.به سیگارهایشان نگاه می کنند و با آن بازی می کنند.مرد اول گویی ناگهان چیزی را به یاد آورده است سر بلند می کند.

مرد اول: قهوه؟

مرد دوم با حرکت سر علاقه مندی خود را نشان می دهد.مرد اول کلاهش را از روی فنجان قهوه بر می دارد.احساس پیروزی می کند.

مرد اول(با خوشحالی): باید سرد شده باشه.

مرد دوم (با دست دمای فنجان را کنترل می کند): آره سرد شده.

فنجان را به حال خود می گذارد ، اما دیگر هیچکدام سرگرم سیگارهایشان نیستند.همدیگر را نگاه می کنند و گاه به گاه لبخند می زنند.

مرد سوم با لباس ورزشی در حال دویدن کمی دور از این دو در حال عبور است.

مرد دوم(تقریبا فریاد می زند): آقا آتیش داری؟

مرد سوم چند لحظه توقف می کند، سپس به آرامی به سمت آنها می آید و کنار میز می ایستد.

مرد سوم: نه.

 

(اپیزود دیگری از من است برای فیلم قهوه و سیگارها)


قهوه و سیگارها(جیم جارموش)-2003[***]-2

+ نوشته شده در جمعه هشتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 13:28 شماره پست: 977

زمان را همیشه می شود داشت، اما هیچ وقت نمی شود نگه داشت.



coffee and cigarettes(Jim Jarmusch)-2003

سرگرمی

آدم ها (و باقیِ جانوران)، به دلایل مختلف به سفر می روند. گاهی با رفع دلیل، گاهی با دستاوردی و گاهی هم با از دست دادنی از سفر بر می گردد؛ اما در نهایت یک چیز قطعی است: در طول سفر سرگرم شده است!



Broken flowers (Jim Jarmusch)-2005