یادداشت
یادداشت

یادداشت

اخبار

توی سرزمینی زندگی می کنیم که نشناختن افراد مرتبط با فوتبال امری فرهنگی محسوب میشه. سرزمینی که فراموش کردن داستانهای کودکی نشانه رشد عقلی به حساب میاد. سرزمینی که نمیدونن تاثیر مارادونا بر گابریل گارسیا مارکز بیشتر از تاثیر مارکز بر جهانه. سرزمینی که نمیدونن اگه اسم منصور پورحیدری براشون بی معناست، تاثیر او از تاریخ شخصیشون حذف نشده، فقط در بی خبری اونها اتفاق افتاده، به همون ترتیب که اگر از گردش زمین بی خبر باشن بازم ماه و سال و روز و شب از این گردش حاصل می شن و اونها دارن زندگیش می کنن.


سرانجام

فقط 100 دقیقه بعد، تحلیلِ تمامیِ حاضرانِ در این تصویر-مثل حاضرین در بسیاری از تصاویرِ تاریخیِ مشهورتر و تکان دهنده تر و موثر در مقیاس وسیع تر- از آن چه در حالِ انجامش بوده اند تغییر کرده است؛ با رسیدنِ آن انجام! تحلیلِ اشتباه از کلمه قهرمان در هر حالت ممکنش...


دیدیه دشان در واکنش به مصدومیت غافلگیرکننده کریستیانو رونالدو و بیرون رفتنش از سرنوشتِ تیمِ او؛ دیشب


نمایش

دست آخر، دوربین برای چشمِ ما تصمیم می گیرد .


آنتوان گریزمانِ گل زده؛ دیشب

بیرون

یک بیرون داریم و یک درون. دماغ عمل شده، شیشه شکسته، تعداد تلفات فلان بمب گذاری، شماره صندلی، رنگ پرچم، فرم چشم، فیش حقوقی، نوع پوشش، قیمت بنزین، 2-0 و ... این ها بیرونند و هستند. ارسال لعنت برای منکرانشان هم از اختیاراتتان است! درون اگر داشته باشند، از روی زبان و زمان عبور می کنند؛ جایی می مانند؛ چیزی می سازند. نداشته باشند، جای خود را به خبر و مد بعدی می دهند و به روز می شوند.

درون، همان چیزی است که فوتبال ولز ندارد؛ برنده یا بازنده فقط تابلوی نتایج را تغییر می دهد و داده های تاریخی را.


گرت بیل؛ دیشب. بیرونِ بیرون!


جان لوئیجی بوفون؛ چند شب پیش.بیرونِ یک درون!

سرگذشت

تاریخ را با چشم باز می سازیم و با چشم بسته می پذیریم!


آرون رمزی و کارت زردش؛ دیشب

someone somewhere

ویژگی اصلیِ قهرمان نه پیروزی است، نه قدرت فوق بشری، نه مهارت های خارق العاده و نه محبوبیت؛ ویژگیِ اصلیِ او، تنهایی است. 


تیم پرتغال برابر پنالتی؛ دیشب

این را هم داستان ها می دانند، هم نویسنده ها، هم عکاس ها، هم تماشاگران و هم قهرمان.

جهان و هر چه در او هست

برادری، برابری و شادی، بازوی کلفت می خواهد و عرق جبین و خونِ فراوان و رگ های جوان! مثلِ پیروزی!

گراتزیانو پله و جورجو کیلینی؛ دیشب

مرز

مرزها، خواستنیند و داشتنی و پس ساختنی؛ یکیشان همین چارچوب دروازه فوتبال.

مرزها غم آورند و گریختنی و دورریختنی و باز، داشتنی؛ یکیشان همین چارچوب دروازه فوتبال.


باخت لحظه آخریِ اتریش به ایسلند؛ دیشب

سلامت صحت

از اونجایی که دوستای آقای علیفر توی تلویزیون Rai، خیلی توی کمک به دوستشون موفق نبوده ن و ایشون با وجود تاکید بر وجود این دوستان و راهنماییاشون و تعمق شخصیشون در زبان ایتالیایی و تلفظ هاش، اسمِ تمامیِ بازیکنهایی که امکان غلط تلفظ کردنش بود رو غلط تلفظ کردن، یک بار برای همیشه به این قوانین دقت کنیم و حتی بی نیاز از شنیدنِ صدای یک گزارشگرِ ایتالیایی(بدون این که باهاش دوست باشیم و شماره تلفنش رو داشته باشیم) هم اسم ها رو درست تلفظ کنیم:
  • در مورد همون آقای zaza: اصولا "z" در زبان ایتالیایی "تز" تلفظ میشه. اما خب نه به اون غلظتی که بشه "ت" رو به وضوح از "ز" تفکیک کرد و گاهی ممکنه گوشِ تمرین نکرده من و شما فقط "ز" متفاوت از "ز" خودمون بشنوه و گاهی هم به همون شفافیت "پیتزا" و "لاتزیو". پس "زازا" تلفظ قابل قبولیه برای یک غیر ایتالیایی زبان اما تلفظ ایتالیایی نیست.
  • De sciglio: آقای علیفر مستمر این اسم رو "دِ اسکیلیو" تلفظ می کردن در حالی که ترکیب "sci" رو باید "شی" خوند اولا و دوما "s" رو "اِس" نمی خونن! پس ایشون "دِ شیلیو" هستن.
  • Bernardeschi: امشب ما این اسم رو "برناردِشی" می شنیدیم. الفبای ایتالیایی فاقد حرف "k" است (امروز به عنوان یه حرف خارجی این حرف هم وارد الفبا شده و تدریس میشه و استفاده ازش رو بلدن ولی توی هیچ نام و کلمه اصیل ایتالیایی وجود نداره). ایتالیاییها وقتی به صدای "ک" احتیاج دارن یا از "q" استفاده می کنن یا از "c" که این آخری قبل از "i" یا "e" صدای "چ" میده و برای تولید "ک" به اون "h" که میبینید احتیاج داره. پس ترکیب "chi" رو "کی" می خونیم و اسم این بنده خدا هم "برناردسکی" هست.
  • Insigne: این بابا رو هم دوستمون "اینساینه" صدا می کردن. حرف "i" رو انگلیسیا "آی" صدا می کنن ولی ایتالیاییا بهش میگن "ای" و "ای" هم می خوننش."gn" هم صدایی شبیه "نی" میده و اسم این بازیکن هم میشه "اینسینیه".

ما ملتی هستیم که یه عمر به آریگو ساکی(Sacchi) گفتیم "آریگو ساچی" و بلد نیستیم فرانکو بارزی(Baresi) رو جز "بارِسّی" صدا کنیم. یه مدت به باجو (Baggio) گفتیم "باگیو"؛ ما تحمل تلفظ نادرست اسامی رو داریم اما تاکید به صحتشون دیگه too much می باشد!

what is it?

برای درک تماشاگرای ایرلند شمالی، چیزهایی لازمه که ما نداریم؛ مثلا شاید خون مردم ایرلند شمالی یا تاریخی که از سر گذروندن یا برنامه های تلویزیونیشون یا گل و گیاهشون یا آب بارونشون یا نمی دونم دستپخت مامانشون! اون ها خوشحالن. به هوا می پرن و آواز می خونن no matter تو زمین چه خبره! گاهی، ما جهان سومیا همراه یه سری از جهان اولیا مثل تماشاگرای فرانسوی و انگلیسی و ایتالیایی و اسپانیایی و ... ممکنه دچار این توهم بشیم که اونا هیچ ارتباطی با ورزشی به اسم فوتبال برقرار نمی کنن و تنها چیزی که ازش میدونن اسم و چهره جرج بست هست که تقدیم تاریخ جهان کردن و بعد هم به سفارشِ خودش هر چیزی رو جز فوتبالش درباره ش فراموش کردن! اما اونها یه هو آخرای بازی، وقتی یک هیچ از آلمان عقبن و صدای سوت داور رو می شنون و دستش رو می بینن که به نفع تیمشون کرنر گرفته، ورزشگاه رو به لرزه در میارن و به ما میگن که دارن بازی رو نگاه می کنن و می فهمن که اتفاقی به نفعشون افتاده؛ فقط این سوال برای ما میمونه که آیا نوع این اتفاق رو هم درک می کنن؟ داور دوباره گوشه زمین رو نشونشون میده و دوباره توپ رو بهشون میده و اونا دوباره از این لذت چنان به هوا می پرن که ما برای سوتِ آخرِ بازیِ ایران-استرالیا نپریدیم! و جهان اولیا وقتِ بردنِ اون جامهای جهانی که می بردن! فوتبال ورزشیه که مردم ایرلند شمالی رو خوشحال می کنه و دیگران رو با اونا آشنا.


 

فوتبال در ضمن ورزشیه که در بقیه مردم دنیا، قادره چیزهایی پیچیده تر و متنوع تر از خوشحالی تولید کنه.


ایوان پریشیچ، داوید دخیا و دیگران در لحظه بعد از گلِ کرواسی به اسپانیا؛ دیشب

رویکرد


دارم فکر می کنم اگه نصفِ این اتفاق، یعنی پاره شدنِ پیرهن فقط دو تا از بازیکنای تیم ملی ایران به جای پاره شدنِ پیرهن چهار تا از بازیکنای سوئیس توی یه بازی اتفاق افتاده بود، بازی هم دوستانه بود و نه توی جام ملتهای اروپا(آسیا، جهانی)، اونوقت الآن فضای مجازی و غیر مجازی و دست و زبانِ ملتِ همیشه در صحنه چقدر پر از ناسزا و وا اسفا بود! اما حالا که این اتفاق واسه سوئیس افتاده و ما فقط موظفیم به چشم اتوپیا به سوئیس نگاه کنیم و آرزومون باید رسوندنِ پامون به جای پای مردم سوئیس باشه تا متمدن و مترقی باشیم نه عقب مونده و جهان سومی و متعصب و متحجر و از این جور چیزا ،جستجوی کلمات ستایشگر برای این خلاقیت ستودنیِ یافتنِ راهی برای سرگرم کردنِ تماشاگر و خنک کردن بازیکن و به فعالیت واداشتنِ تدارکاتِ تیم و متنوع کردنِ دلیلِ سوت داور و ... کمی وقت گیر شده.

معنا

خواسته، از داشتنی های تقسیم کردنی است؛ و خواستن از اعمالِ دسته جمعی. 

شادی تیم آلبانی؛ دیشب
آلبانی، امروز، کشوری است با یک برد در جام ملت های اروپا نه مثل دیروز کشوری با کمتر از سه میلیون نفر جمعیت و صادر کننده مهاجر غیر قانونی به اتحادیه اروپا!

تاریخ

قهرمان،
 هرقدر بزرگ، بدون داستان بدون معناست.

کریستیانو ر ونالدو، به پشتِ سر، به تیم اتریش و  به پیش رو نگاه می کند؛ دیشب!