1395

سالی که دارد تبدیل به سال گذشته می شود، تماشاچیِ تنبلی بوده ام. کم دیده ام؛ بد دیده ام؛ فقط دو تا از آرزوهایم را برآورده کرده ام: onimasa و سه سامورایی یاغی که لذت دیدنشان کمتر از هیجان جستجوشان بود.

پیش از هر چیز، تقدیر و تشکر از خودم بابت ادامه روابط صمیمانه و کشفِ مدامِ ساتیاجیت رای با nayak و kapurush.



کشف سال، هفت روانی و شیوه روایت و طنز و فضاسازی و جهان بینیش، تمام و کمال متعلق به مارتین مک دونا؛ مشترک با بازیِ تاتسویا ناکادای در هاچیکو که در هوادارانه ترین تصوراتم هم بین تواناییهایش نمی دیدم.



وقت تماشای the Darjeeling limitad هم خیلی خوش گذشت ، فقط کمی افراط در پیام رسانی، به حدِ تغییر لحن در بعضی دقایق، میلِ تشکر را کم رنگ می کند اما خب از بین که نمی برد!



عجیب ترین و ماندگارترین تاثیر بر احساسات را confession of pain تولید کرده است که بابتش باید از همه آن هایی که در پنهان کردن معمای واقعیشان بین خطوط داستان و دیگرانی که در آشکار کردنش بین تصاویرِ ضبط و پخش شده سهیم بوده اند تشکر کرد که می شود اکثریتِ قریب به اتفاق اسامی توی تیتراژ، گمانم به اضافه کار وای ونگ!



تقدیر و تشکر در سینمای وطن بینِ سه-چهار فیلمی که دیده شد، حق مسلم ابد و یک روز به نظر می آید و بس؛ بابتِ کلِ ساختارش.



تشکرِ بالیوودی هم طراحی صحنه کوچه و بازارِ ولایتِ آقای سلطان علی خان.


تشکز از عمر جاوید و فیلمی که n بار دیدنش، هر اندازه هم که n بیشتر به سمت بی نهایت میل کند هیچ آسیبی به هیچ کجای روابط فیلم-تماشاچی نمی زند و باز هم می شود حرف تازه درباره اش زد و جور دیگر دوستش داشت هم سهمِ پدرخوانده و پدرخوانده:قسمت دوم و هر آن کس که به هر طریق در شکل نهایی این دو فیلم اثز انگشتی دارد.




نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد