-
به خانه برمی گردیم
سهشنبه 5 آبان 1394 23:59
اگر می خواستم "تبعید" را داستان محور تماشا کنم سرخورده می شدم. داستانِ متظاهرانه و کش داری که گره گشایی و پیام آوریش خلاصه شده است در یکی دو جمله یکی از شخصیت ها در دقایق پایانیِ فیلم. مثلا اگر شما در همان لحظات عطسه کنید یا بغل دستی هایتان در سالن سینما ناگهان به عدم توافقشان پی ببرند، یا اگر DVD در...
-
شدن
سهشنبه 5 آبان 1394 23:58
داستان گفتن/ نوشتن، فرمول دارد. این را جز آن همه کتابِ "چگونه داستان بنویسیم؟"* و آن همه کلاس " چگونه یک نویسنده حسابی بشویم؟" و آن همه گروه "ما چه داستان نویس های بزرگی هستیم!"، خودِ بسیاری از داستان ها می گویند. فرمول های ثابتی مثل دستورهای آشپزی و فقط تشخیصِ اندازه "کافی" یا...
-
دایره سرخ
سهشنبه 5 آبان 1394 23:57
خلاصه شدنِ* "صخره سرخ" آن قدر توجهم را جلب نکرد که دایره قرمز رنگِ پهلوی نشان شبکه پخش کننده اش، به معنای ممنوع بودن تماشای فیلم برای کسانی که به اندازه کافی سال در جهانمان نگذرانده اند. در خاطرات من نه فیلم صحنه های جنسی پر رنگی داشت و نه خشونتِ آن چنانی؛ گیرم که درباره جنگ و با جنگ بود. وقت تماشای سکانس...
-
رویا
سهشنبه 5 آبان 1394 23:55
100 فیلمی که دوست داشتم دست کم 2 نفر را می شناختم که کمِ کم 50 تاشان را دیده باشند و اقلا 25 تاشان را دوست داشته باشند*: 1. هاراکیری (ماساکی کوبایاشی) 2. اتاق موسیقی (ساتیاجیت رای) 3. وضعیت بشری-مجموعه 3 فیلم (ماساکی کوبایاشی) 4. sword of doom (کیهاچی اکاموتو) 5. رز ارغوانی قاهره (وودی آلن) 6. in a lonely place...
-
وظیفه
سهشنبه 5 آبان 1394 23:53
در "jai ho"صحنه ای از نبرد داریم در جایی که نمی دانیم کجاست و جنگی که نمی دانیم چیست. خاطره ای است که جز دارنده اش تعریفش می کند و اگر دلمان بخواهد هم می توانیم انگشتمان را بگیریم رو به این ضعف منطقی و دسته جمعی بخندیم و هم می توانیم توجیه برایش جور کنیم که خاطره دار قصه گوی خوبی بوده یا نه اصلا آن چه می...
-
راضی
سهشنبه 5 آبان 1394 23:52
Whiplash بیشتر از فیلمنامه، داستان دارد و بیشتر از داستان، موضوع. وظیفه کارگردانی، ساختن چیزی از این موضوع است،دادن پیکره ای به آن؛ اما انگار اینجا، کارگردان هم مثل عموم تماشاگران، قانع و یا ارضا شده از "درباره" بوده و بس. Whiplash(Damien Chazelle)-2014
-
یک تمرین
سهشنبه 5 آبان 1394 23:47
یک سال و تقریبا شش ماه پیش که تمرین نقد و نگاه متولد می شد، هر کدام از مسببین این تولد، برای خودشان خیال ها و نیازهای متفاوت و بر طبق آن نقشه های گونه گونی داشتند. عاقبتش شد چیزی شبیهِ این که امروز هست؛ پیش از انفجار بلاگفا با مخاطب و امروز بی مخاطب. من اگر یکی از آن مسببین محسوب شوم به خیال هایم نزدیک هم نشدم و نه...
-
مرگ برگ
سهشنبه 5 آبان 1394 23:45
آدم ها در حرکت آهسته نمی میرند. رویاسازی/فروشی اگر هست همین جاست: در همین اسلوموشن! lootera(Vikramaditya Motwane)-2013
-
شکل
سهشنبه 5 آبان 1394 23:39
من که کوچک بودم کوروساوا بزرگ بود، خیلی بزرگ.*اختلاف اندازه هم که زیاد شد خب ترس می سازد؛ و در برابر ترس های بزرگ هم آدمی زاد تا به امروز دو راهکار کارامد شناخته است: پرستش و گریز.من که کوچک بودم فیلم های کوروساوا(خلاصه می شدند به آشوب،یوجیمبو و سریر خون)پر بودند از مردمانی که شبیه ما لباس نمی پوشیدند، شبیه ما راه نمی...
-
از جویندگان و یابندگان
سهشنبه 5 آبان 1394 23:38
1. تقریبا نیمی از Maine pyar kiya در روستایی فقیر می گذرد ، بینِ مشاغلِ خاک و روغن آلود و پر خطرِ کم درآمد. جایی هستیم که کودکان را هیچ نمی پوشانند چه برسد به آن لباس های پر زرق و برقِ ملکه ی ذهن شما! 2. Baaghi، ارتباط محکمی دارد با محله ای بدنام و فاحشه خانه ای نه از جنسِ Yoshiwara enjo و ظاهر اشرافیِ فریبایش یا از...
-
برف باریده بود
سهشنبه 5 آبان 1394 23:37
حتی نمی توانم خیال کنم که می دانم در سر داستین فنلی چه گذشته و می گذشته که به تولیدِ "برف" انجامیده است. اما توانستم و می توانم لذت ببرم از تماشایش و آزادی که فیلم ساز برایم قائل شده است. به ندرت فیلمِ کوتاه ساخته فیلمساز جوانی از برابر چشم می گذرد که به تماشاگر احترام بگذارد و او را نیز، علاوه بر فیلمساز و...
-
نمایش
سهشنبه 5 آبان 1394 23:37
در تماشای "باغ فینزی کونتینی ها"، تماشاگر جمله می بیند. نه که حجم گفتگوها زیاد باشد(کم هم نیست) و بخواهد پیش برنده تر از دیدنی ها باشد (که هست)؛ تماشاگر می بیند " کلافه پنجره را گشود و به هوای تازه شب پناه برد" یا " ناگهان لکه سفیدِ متحرکی روی چمن ها توجهش را جلب کرد" یا "و اضافه...
-
پاسداران فارسی
سهشنبه 5 آبان 1394 23:35
کارمند رسمی دولت یا هر بخش خصوصی گردن ستبری باشید "حقوق" می گیرید. به طور غیر رسمی و پاره وقت در خدمتشان باشید "حق الزحمه" می گیرید. نویسنده باشید "حق التالیف" می گیرید و آموزگار که باشید "حق التدریس".در موسسات خوش بر و روی زنجیره ای شوخ طبع مثلا با تابلونوشته "keep calm...
-
میرا
سهشنبه 5 آبان 1394 23:34
گاهی به آنی هال(وودی آلن) برای سه شنبه های تمرین نقد و نگاه "آنی هال" مثال نقضی است برای هر آن کس که گمان میکند پر دیالوگ بودن فیلمنامه به تولید نمایشنامه ای رادیویی ختم خواهد شد تصویربرداری شده برابر پس زمینه هایی سرگرم کننده تر از استودیوی صدا. کافی است لحظاتی چشمهاتان را ببندید و فقط بشنوید. گفتگوهای...
-
ساختن
سهشنبه 5 آبان 1394 23:33
مهم نیست شخصیتتان می تواند یا نمی تواند. همین که می خواهد* کافی است: شما یک قصه دارید. تعریفش کنید! Alice (Woody Allen)-1990 * "خواستن" همیشه به فتح قله های موفقیت با هر تعریفی که شما و مجلات هدایتگرتان از این کلمه (برای کسانی که حافظه کوتاه مدت ضعیفی دارند تصریح کنم که همان موفقیت را می گویم.) دارید و داشتن...
-
هویت
سهشنبه 5 آبان 1394 23:32
دو بار وسط باز تماشای "آنی هال" خوابم برده و هنوز این تماشا به تَه نرسیده (و کی می دونه چند تا خواب دیگه تو پیشونیِ این تماشا نوشته شده!). شاید...فقط شاید این جز خستگیِ من کمی هم از معجزه نبودن فیلم خبر بده؛ شایدم نده ولی خب من تاییدی می گیرمش بر شناختنِ وودی آلن با "رز ارغوانی قاهره" و نه با...
-
موسیقی
سهشنبه 5 آبان 1394 23:31
هیچوقت نصرت فاتح علی خان را همراهتان به پیاده روی نبرید. من می برم. به خصوص اگر آدم حسابی هستید (عوامل متعددی می توانند صفت حسابی برای آدمی زاد تولید کنند. به کار بردنِ ترکیبهایی نظیرِ "به مثابه" یا "ساز و کار" در انواع و اقسام یادداشت ها، داشتنِ شغلِ دارای ساعتِ کار معین و ترجیحا کارتِ حضور و غیاب...
-
گفتگو
سهشنبه 5 آبان 1394 23:30
می دونید چرا بعضی شبکه های اجتماعی به شما فقط امکانِ اعلامِ دوست داشتن (به زبان آدم های پیشرفته "like"*) میدن و نه دوست نداشتن؟ آفرین! چون در جامعه مدرن فقط میشه موافق بود، فقط میشه همرنگ بود. مخالفت چیز نفرت انگیزیه که به سنت آلوده است و با لباسِ فرم یا بی لباسی عمیقا در تضاده. پس شما یا دوست دارید و شمرده...
-
اودیسه 2015
سهشنبه 5 آبان 1394 23:28
فیلم در یک فضای نسبتا رئالیستی آغاز می شود. یعنی در گوشه ای از طبیعت و در لباسهای خشن، طبق عادت بصری مخاطب. کمی بعد پیازی که برای اشک گرفتن از مخاطب لازم است متولد می شود: دختربچه ای فاقد قدرت تکلم. هر آنچه مخاطب برای خرج کردن احساسات لازم دارد در این موجود هست: لطافت جنس، نقص و کوچکی. بعد یک سفر زنانه لطیف از یک مرز...
-
کودکانه
سهشنبه 5 آبان 1394 23:27
درباره سامورایی(ژان پیر ملویل) برای سه شنبه های تمرین نقد و نگاه هر کودکی می تواند با "سامورایی" ارتباط برقرار کند. ارتباطی که الزاما حاصلش دوست داشتن نیست، اما دوست داشتن از نتایج بسیار محتمل آن است. فیلم به گونه ای طراحی شده که بیشترِ دریافتهای تماشاگر از آن دریافت های حواس است. طبیعتا بیش از هر چیز آن دو...
-
بی خیال! دوستش داشته باش!
سهشنبه 5 آبان 1394 23:26
یک مشت موجود مخوف داریم و عده ای آدم نازنین. آدم های نازنین هنرمندند و آدم های مخوف اداره کنندگان جامعه ای که آدم های نازنین ناچارند در آن زندگی کنند. آدم های مخوف اصولا بهره ای از هوش نبرده اند. بخشی از ماموریت حساس امنیتی را می سپارند به جوانک پر حرف پر خوری که به یک اخم می شود به هر اطاعت و فراموشی وادارش کرد....
-
برادر
سهشنبه 5 آبان 1394 23:25
بجرنگی بهای جان" آشکارا پاسخی است به " پی کی ". صداقت، تنوع مذاهب، رسانه(و خبرنگار) و مرز هند و پاکستان عناصر مشترک پایه ای هر دو فیلم هستند. نگاه "بجرنگی ..." انسان دوستانه تر است، برای تنوع عقاید احترام قائل است، بومی تر و ظریف تر است. نویسنده، صداقت را چون سلاح ناشناخته ای از سیارات دیگر به...
-
فیلم
سهشنبه 5 آبان 1394 23:24
هرکسی(این همینجوری برای زیباسازی است و کیست که نداند بسیاری اهالی جهان گرفتارتر و بزرگ تر از آن هستند که در این نوشته جا بگیرند)چند تا صحنه فیلم هندی گوشه ای از ذهنش آرشیو کرده تا به وقت نیاز برای دست جمعی خندیدن به بلاهت این سینما از گنجه بیرون بیاورد و دل جماعتی را شاد کند. یکی از آن خوب خوبهایش که من برای هم نشین...
-
آموزش و پرورش
سهشنبه 5 آبان 1394 23:24
خشونت دلیل نمی خواهد. ذاتی و غریزی و طبیعی است. مثل تمام امیال و امکانات غریزی دیگر قابل کنترل و سازماندهی است و می تواند سر از مدرسه در بیاورد و تعلیم شود. آموزش نظری هم که مدت هاست جای خودش را به پژوهش و عمل داده است. خشونت را می توان سازمان دهی و برنامه ریزی کرد؛ در همان لباس فرم، با همان رعایت ترتیب تحصیل و تفریح...
-
عدم قطعیت
سهشنبه 5 آبان 1394 23:23
خطوطِ عمودی و افقیِ تیره و روشنِ روی لباس ها، پسر بچه ای که فقدان “Y” در پایانِ نامش را در شناسنامه اش جستجو و اثبات کرده است را پیوند می دهد به مرد میان سالی که نامِ بزرگسالانه ی بدون “Y” اش با روزنامه ی صبح به خانه ها وارد می شود. لباس چهارخانه ی چند رنگ برای مرد میان سال بالاپوشی است بر لباس تک رنگی که مثل تمامی...
-
Finding Maradona
سهشنبه 5 آبان 1394 23:21
حالا که صادق هدایت و دکتر شریعتی و شوپنهاور و روسو و گاندی و رابیندرانات تاگور از مد رفته اند (بخوانید هر جمله پایینِ هر صفحه هر تقویم را همه شان متفق القول به یک شکل گفته اند)، بازار شکل دیگری به خود گرفته است: تقویم تبدیل شده به شبکه اجتماعی، جمله به دیالوگ و آدم حسابی تبدیل شده به کاراکتر نمایشی/داستانی: شازده...
-
توازی
سهشنبه 5 آبان 1394 23:20
راننده تاکسیِ خطی. خطِ A-B. هر روز بارها، همان ساختمان ها، همان درخت ها، همان پیاده رو ها، همان همه چیزها. راننده برای فرار از ملال به گفت و گوی تکراری با مسافرانِ مختلف اللباسِ متحدالفکر و متحدالناله وارد نمی شود تا با تبدیلِ خود به تکرار، تکرارِ بیرون برایش ادراک ناپذیر شود. تنها زندگیِ تحت کنترلش را پس تحت فرمان می...
-
تاثیر
سهشنبه 5 آبان 1394 23:19
لحظاتی از "حیدر"، اقتباس اخیرِ بالیوود از "هملت" شکسپیر را به تصادف دیدم (از این نوع تصادف ها برای من زیاد پیش می آید چون زیاد از عرض خیابان عبور می کنم، بی نگاه به چپ و راست!): نمایش که حیدر به تنِ خود بازی می کرد، به جای دستور دادن و تماشا (نمایش، از همان جنسی است که پوستتان به آن حساس است و...
-
opera
سهشنبه 5 آبان 1394 23:17
" سینما پارادیزو" را وظیفه شناسانه دوست داشته ام، "افسانه 1900" را صمیمانه. با "باریا" و " تشریفات ساده" گاهی وقت گذرانده ام و خاطراتی داریم خوش. اما جوزپه تورناتوره یک دوست نیست و کنجکاوی باقی مانده است به خاطرِ غیر از این هایی که "حال همه خوب است*" یکی از آن هاست....
-
قطب ها را نمایاندن
سهشنبه 5 آبان 1394 23:16
اگر "مرگ و قطب نما"ی بورخس را رونویسی کنید و ببرید در مرکز تلمذ علم داستان نویسی که استادش از استادش خواندنِ این یک داستان را دستور نگرفته بوده (آدم که نمی تواند همه داستان های عالم را بخواند. چراغی راهی را روشن می کند و پا را همان جا باید گذاشت برای رهروِ راستین بودن)، مذهبِ مکتبتان اگر آزادیِ مضمون و تکنیک...